جنگ ایران و عراق طولانیترین جنگ کلاسیک در قرن بیستم بود که هیچکدام از طرفین درگیر تصور نمیکردند هشت سال به درازا بکشد. طرف ایرانی به دلایل متعدد در این جنگ حدود سه برابر عراقیها تلفات داشت و خسارت مالی بیشتری هم دیده بود.
سالهای ابتدایی جنگ ایران و عراق
حدود ۶۷۰ هزار ایرانی در این جنگ مجروح شدند که مردم ایران آنان را جانباز خطاب میکردند و احترام زیادی در جامعه داشتند. لغت جانباز تعبیری شاعرانه و استعاری بود برای «شخصی که با جان خود بازی کردهاست» و امور دنیوی برای او اهمیتی ندارد.بسیاری از این جانبازان اعضای حیاتی بدن خود را مانند دست و پا و بینایی از دست داده بودند و اغلب آنها دچار آسیبهای روحی و روانی ناشی از جنگ بودند. طبیعی بود که زیستن با چنین وضعیت روحی و جسمی بسیار دشوار میشد. در برابر، اما مردم و دولت در آن برهه زمانی تلاش میکردند درد ناشی از جراحات جسمی و روحی را برای آنها کم کنند.
ایران در دوران جنگ با عراق در وضعیت خاصی به سر میبرد. مشکلات متعددی در برابر دولت تازهتاسیس وجود داشت و سیاست خارجی حاکمیت جدید و درگیری گروههای مختلف انقلابی در داخل کشور، مشکلات فراوانی برای مردم ایجاد کرده بود.
ایدههای ساختن شعارهای دوران جنگ
با وجود این مشکلات، زمانی که صدام حسین به ایران حمله کرد، اکثریت ایرانیان متحد شدند تا از کشور خود دفاع کنند. در تمام تاریخ ایران، هیچ جنگی وجود نداشت که در آن تمام قبایل، اقوام و اقشار و طبقات مختلف متحد شوند بنابراین جنگ ایران و عراق از این منظر استثنا به حساب میآید.
تمامی گروهها و طبقات مذکور در جریان این جنگ متحد شدند و با ارتش متجاوز جنگیدند. این اتحاد حتی پس از آزادی خرمشهر و ادامه فرسایشی جنگ نیز قطع نشد. ایران در سالهای پس از خرداد ۱۳۶۱ و موفقیت عملیات بیتالمقدس میتوانست پیشنهاد آتشبس را بپذیرد و امتیازات بینالمللی و مالی برای خود بگیرد اما تصمیمگیران جنگ که از پیروزیهای جبهه ایران در داخل مرزها مشعوف شده بودند بنا داشتند جنگ را ادامه بدهند و با ساقط کردن رژیم بعث به بیتالمقدس برسند.
شعارهایی مانند «جنگ جنگ تا پیروزی» و «راه قدس از کربلا میگذرد» پس از آزادی خرمشهر مطرح شدند و مسئولان وقت ایران در واکنش به پیشنهاد صلح تاکید کردند که تا تنبیه متجاوز جنگ را ادامه خواهند داد. به این ترتیب از سال ۱۳۶۱ به بعد، نقش مذهبی جنگ پررنگتر شد و مفاهیمی، چون «شهادتطلبی»، «ایثارگری»، «رزمندگی» و «پایداری» برجستهتر شدند.با توجه به فضای انقلابی آن دوران و این نکته که انقلابیون به تازگی محمدرضا شاه پهلوی یکی از حاکمان قدرتمند جهان را سرنگون کرده بودن و روحیه و امید بالایی داشتند، سرنگونی صدام و اتحاد شیعیان جهان علیه اشغالگران فلسطین دور از نظر نمیآمد.درست است که تعدادی از شهروندان، سیاسیون و حتی فرماندهان جنگ با ادامه جنگ مخالف بودند، اما اکثریت با ادامه جنگ موافق بودند و حمایتهای مردمی از رزمندگان و تحمل شرایط اقتصادی تا ایام پایانی جنگ ادامه یافت.
در آن دوران نمادهای عمومی با مضمون «ایثارگری» و «مبارزه با استکبار» همه جا را فرا گرفته بود. رادیو، تلویزیون، دیوارنگاریهای شهر و… همه مملو از ستایش ایثار و شهادت بودند. با توجه به این که فرهنگ تشیع و شهادت امام حسین برای قرنهای متمادی در باور و فرهنگ ایرانیان وجود داشت، فضای تبلیغات عمومی نیز حول این مفاهیم ساخته شد. برای مثال برای جوانان مجردی که در جبههها کشته شده بودند، حجله دامادی برپا میکردند و آن را با آینه و چراغ تزیین میکردند. عملی که نماد ازدواج نمادین رزمنده شهید شده بود و به یکی از روایات معروف تاریخ تشیع اشاره داشت؛ ازدواج ناکام حضرت قاسم پسر امام دوم شیعیان در جریان واقعه کربلا.
پوسترها و آثار سینمایی آن دوران جبههها را مکانی قدسی تصویر میکردند که در آن میشد به سعادت مطلق رسید و خود را از زرق و برق دنیا تطهیر کرد. شعاری که توسط دکتر علی شریعتی باب شده بود «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» در همه جا دیده میشد و مکررا بیان میشد.
در واقع آمیختن وقایع صدر اسلام با امور روزمره و انطباق رویدادهای تاریخی و مذهبی با وقایع روز از ابتکارات شریعتی بود که حکومت انقلابی به خوبی از آن بهره برد. جنگ دیگر صرفا جنگ بین دو کشور در غرب آسیا نبود که بنا بود مناسبات سیاسی منطقه را معین کند؛ بلکه جنگ «جبهه حق و باطل» بود و به امور اخروی و آخرالزمانی مربوط میشد.الفاظ مذهبی، ادبی و عرفانی و عباراتی چون «عروج»، «شتافتن به سوی حق»، «پیوستن به قافله شهدا»، «عروج بر بال فرشتگان» و… که در طول تاریخ فرهنگی چند صد ساله ایران ساخته شده بودند، همگی احیا شده و به استخدام سیاست روز درآمدند. این امر با ماهیت انقلاب نیز هماهنگ بود چرا که انقلاب نوعی بازگشت به اصل و احیای خلوص از دست رفته بود و جنگ امتداد ایدئولوژیک این بازگشت به حساب میآمد.
در چنین حال و هوایی که تمام کشور را فراگرفته بود، بسیاری از مردم و اقشار مختلف، آرزو داشتند به آنچه «فوز عظیم» ذکر شده بود برسند و در میدانهای نبرد که «محل هبوط ملائکه» خوانده شده بود، بروند. چنین اشتیاقی مختص به مردان و جوانان نبود و بسیاری از افراد که امکان حضور مستقیم در محل رزم را نداشتند، تلاش میکردند به نوعی در این واقعه دینی و معنوی مشارکت کنند.بسیاری از هزینههای جنگ توسط کمکهای مردمی تامین میشد که این کمکها بسیار گسترده بودند و از پوشاک، مواد غذایی، مواد شوینده تا مصالح ساختمانی و وسایل نقلیه را شامل میشد. گروههایی مانند سالمندان، زنان و کودکان که کمتر امکان حضور در میادین جنگ را داشتند، در پشت میدانهای نبرد فعال بودند تا مایحتاج رزمندگان را تامین کنند. برای مثال ستاد جمعآوری کمکهای مردمی روزی را تعیین میکرد و دانشآموزان در آن روز با در دست داشتن قلکهای خود، به ستاد نماز جمعه میآمدند و کمکهای خود را که در همان قلکها به رزمندگان اهدا میکردند.همچنین بسیاری از نوعروسان و تازهدامادها حلقه ازدواج خود را برای رزمندگان میفرستادند. وانتدارها و کامیونداران حتی آنها که سالمند بودند، به صورت داوطلبانه به جمعآوری کمکهای مردمی میپرداختند و این کمکها را به مناطق جنگی حمل میکردند.
زنان نیز که امکان حضور در جبهههای نبرد را نداشتند به شیوههای گوناگون سعی در مشارکت در این رویداد داشتند. برای مثال گروههای مختلف زنان در حسینیهها، مساجد و خانههای شخصی جمع میشدند و با تهیه و پخت نان و دوخت لباس، بستهبندی آجیل و مواد غذایی، به تهیه اقلام مورد نیاز در جبههها کمک میکردند.زنان نقش موثری در تاریخ جنگ هشت ساله داشتند که عمدتا در روایات رسمی به آن اشاره نشده و صرفا به «رنج مادران شهید دور از فرزندان خود» بسنده میشود. حدود پانصد نفر از زنان ایرانی درگیر جنگ در جبههها، و تقریبا ۶ هزار نفر در بمباران شهرها جان باختند. تعداد کل جانبازان زن نیز ۵ هزار و ۷۳۵ بود که عدد چشمگیری است. بیشتر حضور زنان در جبهههای جنگ مربوط به بخش امداد و درمان بود.
در سه ماه نخستین جنگ حضور زنانی که از پرستاران و پزشکان نبودند هم در مناطق درگیری دیده میشد، اما با حمله عراق به شهر سوسنگرد و تجاوز سربازان بعثی به تعدادی از زنان، دیگر در شهرها اجازه ماندن به دختران نمیدادند. اتفاق تلخ تجاوز به زنان در جریان جنگ بارها از طرف نیروهای عراقی، از جمله در هویزه و سوسنگرد، رخ داد.در کنار اینها، زنانی هم بودند که به سراغ ازدواج داوطلبانه با جانبازان میرفتند که به علت جراحاتی که بر بدن و روان داشتند، زندگی با آنها دشوار بود. برای مثال زهره هنرکار که با یک جانباز قطع نخاعی ازدواج کرده، چنین میگوید: «یک بار زمانی که کلاس اول راهنمایی بودم، از طرف مدرسه ما را به آسایشگاه جانبازان بردند. زمانی که به خانه برگشتیم، مادرم پرسید: امروز چطور بود؟ گفتم من میخواهم با یک جانباز ازدواج کنم.» و در ادامه میگویند نهایتا با رد کردن تمام پیشنهادهای ازدواج، در سال آخر دبیرستان با یک جانباز ازدواج میکند.
ازدواج با جانبازان طبعا از اعتقادات دینی ناشی میشد. خانم معصومه عصری همسر حبیب گودرزی جانباز ۷۰ درصد که دو پا را در جنگ از دست داده، میگوید در نوجوانی اولویت اصلیاش ازدواج با یک جانباز بوده و سخن خود را چنین ادامه میدهد: «هرچه جانبازی وضعیت جسمیاش وخیمتر باشد اجر همسر هم بیشتر است. شوهر بنده آنقدرها هم جانباز نیست و وضعیتهایی بهمراتب از او وخیمتر میان جانبازان است که همسرانشان را به ایثارگریای فراوانتر رهنمون ساخته است.»حتی در مواردی خانواده این دختران با ازدواج آنها مخالف بودند و پافشاری فرزندانشان موجب رضایت آنها شده است. خانم مهری یزدانی همسر جانباز مجتبی شاکری درباره مخالفت پدرش برای ازدواج با جانباز چنین میگوید: «پدرم از دست من عصبانی بود. از نظر آنها من یک آدم زیادهخواه بودم و برایشان عجیب بود که به ازدواج با چنین فردی رضایت بدهم. پدر من شرط مهریه یک میلیون تومانی گذاشت. اما وقتی گفتم که به محض قرائت خطبه عقد آن را خواهم بخشید چنین شرطی را بیثمر دانستند. من از جهیزیه محروم شدم.»
تغییر مبانی فکری دهه شصت
ازدواج با مجروحان جنگی در دهه شصت با مبانی اعتقادی و حال و هوای آن دوران صورت میگرفت. در سالهای بعد از جنگ جامعه ایران تغییرات بسیاری کرده است و نمود تغییرات را در همین مساله نیز میتوان دید. در سالهای اخیر اخبار فراوانی درباره سوءاستفاده از حق جانبازی میشنویم. رسانهها در سال ۱۳۹۸ از شخصی نوشتند که درصد قابل قبولی جانبازی دارد و از ۴ دختر داوطلب کنکور خواسته تا در ازای چندین میلیون پول آنان را به عقد دائم به صورت صوری خود درآورد و به این ترتیب این چهار دختر همسر جانباز محسوب شده و از سهمیه ۲۵ درصدی جانبازی استفاده کردند و توانستند رتبه قابل قبولی در کنکور کسب کنند که با رسانهای شدن این ماجرا، بنیاد شهید ادعا کرد که فرد مذکور برخورد کرده است. اما جالب اینجاست که خود بنیاد شهید و امور ایثارگران هم از شائبهها مصون نبود و اتفاقات عجیبی در این سازمان رخ داد که ابعاد آن بنابر «برخی ملاحظات»، به طور کامل رسانهای نشد اما بنابر گزارش هیات رئیسه تحقیق و تفحص مجلس، اختلاس بزرگی در آن رخ داده بود.
عجیبتر آنکه بسیاری از مردم عادی که در جنگ بخشی از بدن خود را از دست داده بودند و در آن «فوز عظیم» حضور داشتند، اینک کنار گذاشته شدند و در دهههای بعد وضعیت معیشتیشان هم آنچنان با مشکل مواجه شد که در همین انقلاب، دست به تظاهرات زدند و مقابل نهادی که قرار بود از آنها حمایت کند، تجمع کردند. در مقابل، بخش دیگر که ارتباطات خود را حفظ کرده بودند، توانستند مناصب را به دست بیاورند و حتی احزابی راه بیاندازند که نامهای آنهای نیز برگرفته از نامهای «جانبازان» و «ایثارگران» بود. به این ترتیب از نگاه جامعهشناسی تاریخی باید پرسید این تغییر بنیادین در اخلاقیات دهه شصت و نود از کجا ناشی میشود؟
رویداد 24