حالا هم در ماجرای کرونا، میکروفون به دست گرفتن و محکوم کردن مردم برای بیرون رفتن از خانه، ندارد ماجرای کروناست.جیبها خالی است. سه هفته است مردم به ویژه آنهایی که حقوق بگیر نیستند از جیب خوردهاند. خانه نشینی خرج دارد، برج دارد. میگویید مغازه را ببند. میگویید کارگر به سر ساختمان نرود. میگویید شغلهای آزاد فعلا بیکار باشند، خوب بسمالله خرج زندگیشان را بدهید.
به خدا زندگی خرج دارد. دلار به نزدیکی 16 هزار تومان رسیده است. قیمت کالاها بالا رفته است. گوجه فرنگی روی گرانی را سفید کرده است. مردم در خانه آب خالی که نمیتوانند بخورند. وضعیت هم به گونهای است که غذاهای ساده هم در این کشور لاکچری شده است
زمانی ندارها، با آبگوشت تن قوی میکردند حالا خوردن یک آبگوشت برای خیلیها تبدیل به یک حسرت شده است.خرج زندگی مردم را بدهید تا آنها در خانه بمانند. اگر نمیتوانید یا نمیشود هزینه زندگی مردم را بپردازید پس سعی نکنید آنها را مقصر جلوه دهید.
مردم گناهی ندارند. منظورم از مردم آنهایی نیستند که بار و بندیل سفر بستند یا آنهایی که برای تفریح و خوشگذرانی خیابان گردی میکنند نه ،منظور من از مردم آنهایی است که مجبور هستند برای یک لقمه نان، صابون کرونا گرفتن را به تن بمالند تا شرمنده زن و بچه خود نشوند.
برخی با کرونا به خاک سیاه نشستهاند. وضعیت فعلی زندگیشان بدتر از کرونا گرفتن است. تصور کنید در این زمانه هستند برخیها که حقوقهای ماههای قبل خود را هم نگرفتهاند.کارگر ساختمانی که دل خوشیاش به حقوق آخر شب کارفرما بود، حالا بعد از 20 روز از کجا بیاورد بخورد؟ دستفروش گوشه خیابان یا مترو با کسادی بازارش از کجا نان زن و بچهاش را تامین کند؟
شتر سواری دولا دولا نمیشود یا باید زنگی زنگ باشیم یا رومی روم. اگر میخواهیم کمر کرونا را بشکنیم باید هوای قشری که کم توان است باشیم. اگر میخواهید در خانه بمانیم باید اسباب در خانه ماندمان را فراهم کنید. اگر نه که باید منتظر شهرهای شلوغ و زندگی عادی مردم در زمانه کرونا باشیم. کرونا هست، ما هستیم تا وقتی قرصی و آمپولی برای آن ساخته شود.
بازی کرونا و ما بسیار واضح است. در اینجای بازی ما باید مافیای کرونا را بیرون کنیم نه شهروندان ناآگاهی که درگیر رندبازی این ویروس لامذهب شدهاند. اینقدر تبر بیمسؤولیتی را به تن شهروندان نزنید. آنها چارهای ندارند. چرخ زندگی مردم نمیچرخد. آن زمان که کرونا نبود نمیچرخید وای به امروزی که کرونا هم هست و جلوی آب باریکه زندگی آنها را هم گرفته است.
مصطفی داننده