با این حال، اغلب اوقات به نظر میرسد استراتژیهای بازآفرینی شهری به جای زندگی ساکنان، بر بهبود تصویر یک مکان متمرکز است. و هنر مشارکتی - که در آن هنرمندان با جوامع محلی، رهبران، موسسات و صاحبان مشاغل همکاری میکنند ، بیشتر به دنبال کمک به مردم برای پذیرفتن شرایط روزانه خود است تا تغییر آنها. مشکلاتی که هنرمندان در حین کار در زمینه توسعه شهری با آن روبرو هستند از یک جهت، وقتی توسعه دهندگان باید جنبه های مشارکتی و "فراگیر" توسعه خود را در نظر بگیرند، اغلب هنرمندان را برای همکاری با "جوامع حاشیهای" دعوت می کنند. در نتیجه، هنرمندان خود را در موقعیتهای ناراحتکنندهای می یابند (بهعنوان مثال هنرمند در حال انجام پروژههایی با افراد بیخانمان برای توسعه مسکنی است که هرگز قادر به زندگی در آن نیستند).
از سوی دیگر، سازمان دهندگان و مدیران برنامه ها جامعه هنرمندان را بهعنوان مددکار اجتماعی معرفی میکنند و به جای اینکه از کسانی که خود درگیر مخاطرات اجتماعی هستند علت مشکلات و دشواریها را جویا شوند از هنر انتظار دارند به عنوان راهی برای میانجیگری و مداخله در موقعیتهای مخاطر آمیز اجتماعی عمل نماید.
برنامه ریزان و مقامات دولتی اغلب پروژههای هنر شهری را صرفاً خیالی مینویسند که هیچ ربطی به واقعیت ندارد، زیرا کار هنری بر خلاف رویکردهای منطقی و فنی رایج در برنامه ریزی شهری بر روش های لمسی و حسی شناخت متمرکز است. و در حالی که هنرمندان سعی میکنند سیستم برنامه ریزی را در این خصوص از درون تغییر دهند، مورد انتقاد قرار میگیرند که توسط "سیستم دولتی" مورد استفاده قرار گرفته اند (هنگام پذیرش بودجه های دولتی برای اجرای کار هنری).
هنر مشارکتی در تار و پود تناقضات سرسختی گرفتار شده است که هنر را به یک پرسش اساسی روبرو ساخته: هنر مشارکتی چه کاری میتواند برای شهر انجام دهد؟ انتظار میرود هنر مشارکتی پاسخی ارائه دهد: راه حلی سریع برای بیماریهای شهری. از هنر انتظار میرود به جای تلاش برای تغییر یا به چالش کشیدن وضعیت کنونی، بهترین استفاده را از آن کند. و در نتیجه، جوامع محلی به عنوان دریافت کنندگان منفعل نوعی مشاوره خلاق قرار میگیرند.
اما هنر مشارکتی میتواند بسیار بیشتر از این، اقدامات موثری برای توانمندسازی معنادار جوامع انجام دهد. از اجراهای تجربی گرفته تا مدلسازی مشارکتی، از توسعه سفرهای شهری گرفته تا پیاده روی های مشترک، هنر مشارکتی میتواند به مردم در بیان تجربیات خود از شهر با شرایط خاص خود کمک کند. و قدرت این را دارد که هر نظم خاصی را مورد سوال و اعتراض قرار دهد، که نحوه تفکر مردم در مورد شهرها و زندگی در آنها را هدایت میکند. مدیران فضای شهری مایلند مردم به این باور برسند که محیط شهری عملکردی از پیش تعیین شده دارد: نیمکت برای نشستن است، نه خوابیدن. ایستگاه قطار برای افرادی است که در حال حرکت هستند، نه برای افرادی که به دنبال سرپناه هستند. یک پارک برای خانواده های دارای کودک است، نه برای جمع شدن گروه های جوان و غیره.
این "نظم بیان شده" در مورد استفاده از فضاهای شهری باعث میشود ساکنان احساس بیگانگی از فضاهای شهری کنند. هنگامی که عملکرد شهر در حال حاضر مشخص شده است، فضای کمی برای ساکنان وجود دارد تا بتوانند فضاهای آن را با توجه به نیازهای خود تطبیق دهند. فضای شهری به نوعی پازل تبدیل می شود: قطعات را میتوان به اطراف جابجا کرد، اما فقط از یک جهت متناسب هستند. تنها یک روش از پیش تعیین شده و منطقی برای جمعآوری قطعات وجود دارد.
اما در هنر مشارکتی، میتوان فضای شهری را به صورت موزاییک تجسم کرد: قطعات به طرق مختلف با هم قرار میگیرند و طرح نهایی از پیش تعیین شده نیست. بسته به نحوه چیدمان آنها، قطعات مختلف میتوانند برای ایجاد اشکال مختلف و ایجاد ارتباطات جدید با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. این طرز فکر در مورد شهر به مردم محلی آزادی میدهد تا آنچه را که برای آنها اهمیت دارد بیان کنند و دیدگاه خود را برای آینده شهر بیان نمایند.
در فضای سیاسی کنونی، دموکراسی نسبت به خواسته های شهروندان که خواهان توزیع عادلانه تر منابع، محیط زیست تمیزتر یا دفاع از دسترسی به فضاهای مشترک شهری هستند، حساسیت کمتری نشان میدهد. هنر مشارکتی این پتانسیل را دارد که به ساکنان شهر احساس عاملیت، توانمندی و استحقاق را بدهد، با این قول که همه میتوانند تصور کنند که چگونه اوضاع میتواند متفاوت باشد. و این اولین قدم در جهت ایجاد آینده ای بهتر است.
صدیقه تدریس حسنی- مدیر اداره زیباسازی شهرداری منطقه 22 شهر تهران