بوی تند زباله ها هر رهگذری را آزار میداد. پس از اندکی استراحت، از جایش بلند شد و با آن قد کوتاهش وارد سطل زباله شد. وسایل بازیافتی را از درون سطل جدا می کرد و به روی زمین می انداخت. زباله ها را از روی زمین جمع کرد و به داخل گونی ریخت. گونی را بر دوش انداخت و به دنبال سطح بعد می گشت.
درد و دل های یک زباله گرد
اگر پای درد دل این افراد بشینید و به حرفهای آنها گوش کنید، صحبتهای دردناکی را میزنند که حاکی از شرایط سخت زندگی آنها دارد. به کنار یکی از آنها میروم تا چند دقیقه ای هم کلام شویم. نامش جاوید است، ۴۵ ساله اما به مانند ۶۰ ساله ها می ماند ۴ فرزند دارد و می گوید:«روزی ۳ نوبت برای جمع آوری زبالهها در شهر میچرخد تا چیزی پیدا کند. چیزهایی مثل، بطریهای پلاستیکی و کارتنهای خالی و….. تا بتوانم لقمه نانی برای خانواده ام تهیه کنم.»
کار کفاف زندگی را نمی دهد
جاوید از وضع بد روزگار گله مند است سرش را پایین می اندازد و آهی میکشد:« یک سالی است که نه گوشت خورده ایم ونه لباسی خریدیم. با زباله فروشی که نمی شود خرج زن و بچه داد.» کمی سکوت می کند و می گوید:« هر نوبت زبالهای که میفروشم چیزی حدود ۳۰ تا ۳۵ هزار تومان به من میدهند که کفاف زندگی ۵ نفره را نمیدهد. مجبورم در زبالهها بگردم و از آن کسب روزی کنم. هر از گاهی هم شده که یک جفت کفش یا مثلا لباسی که قابل استفاده است درون سطل پیدا کردم که آن را برای فرزندانم بردم.»
اما این کار به سرپرست های خانواده ها محدود نمی شود و گریبان گیر کودکان هم شده است. کودکی تقریبا ۱۳ ساله، درون سطل زباله رفته بود. قد کوتای داشت برای همین مجبور شده بود که درون سطل زباله برود. اسمش رضا بود. با دستهای سیاهش گوشه چشمانش را پاک کرد. در چند قدمی ام ایستاده بود برای همین صدایش کردم. از درون سطل بیرون آمد. کنارش نشستم و شروع به حرف زدن کرد« کار ما از ساعت ۴ عصر شروع میشود و تا ۲ صبح کار میکنیم. گونی هایی که جمع آوری کردهایم را در گوشهای جمع میکنیم تا ماشین به دنبالمان بیاید. سپس گونیهای زباله را بار ماشین میکنیم و به مرکز بازیافت میرویم.»
رضا را کمی بر انداز می کنم و با خود می گویم بچه ای با این سن و سال باید کار کند، بی هیچ مقدمه ای شروع به صحبت می کند:«توی یک اتاق ۲۰ متری زندگی میکنم. به جز من ۴ نفر دیگر هم هستند که به همین کار مشغولند .ماهی ۲۰۰ هزار تومن هم برای اجاره اتاق پول میدهم. اتاق ما حمام ندارد و مجبور هستیم که برای حمام گاهی اوقات به رودخانهای برویم و در آن جا حمام کنیم. هفتهای یک بار هم به حمام عمومی میرویم.
درد دل هایش تمامی ندارد انکار به دنبال فرصتی برای صحبت کردن است انتهای کوچه را نگاه می کند؛ نگاهی توام با غم «دلم میخواهد به مدرسه بروم. مثل همه کسانی که در این سن به مدرسه میروند. با دوستانم بازی کنم. بیشتر کسانی که از کنارشان رد میشوم، از بوی زبالهای که میدهم فراری هستند. این را گفت و بلند شد و مجدد به درون سطل زباله رفت.» زهرا شمس احسان، عضو شورای شهر در رابطه با پدیده زباله گردی می گوید: یکی از مهمترین دلایل این پدیده، خانواده هایی هستند که یا درگیر مشکلات سنگین اقتصادی هستند یا درگیر اعتیاد هستند، که حاضرند در مقابل رقم اندکی کودک خود را در اختیارکسانی قرار دهند که زباله گرد هارا هدایت میکند.
زباله گردی ناقل بیماری است
وی گفت: اصلیترین علت روی آوردن افراد به پدیده زباله گردی، شرایط مالی و معیشتی است، شاید در سالهای گذشته تعداد معدودی از متکدیان و افراد بیخانمان و یا کارتن خواب به زباله گردی میپرداختند، اما درحالحاضر شاهد آن هستیم که کودکان و نوجوانان هم به زباله گردى مشغول شدهاند.او ادامه داد: افرادی که دست به زبالهگردی میزنند میتوانند ناقل بسیاری از بیماریها و آلودگیها باشند. این آلودگی میتواند توسط این افراد محله به محله جابهجا شود و کنترل آن نیز در سطح کلانشهر بزرگی مانند تهران دشوار خواهد بود.
تعامل شهروندان با شهرداری
این عضو شورای شهر در ادامه گفت: اگر شهروندان با شهرداری تعامل داشته باشند و از همان منزل، زبالههای خود را تفکیک کنند و یا اینکه، زباله هایی که امکان بازیافت را دارند به غرفههای جمع آوری بازیافت موجود در هر محل تحویل بدهند، قطعا شاهد این خواهیم بود که به زودی، پدیده زباله گردی از بین خواهد رفت.
وی اضافه کرد: مدیریت شهری تهران به هیچ عنوان موافق زباله گردی نیست، اما با توجه به درخواست شهروندان، قرار شده است که بر روی سطلهای زباله یک در و یک قفل زده شود که فقط بهدست کسانی باز شود که کارشان جمع آوری زبالهها است و زیر نظر شهرداری هستند. در این صورت، دست زباله گردها کوتاه میشود و دیگر شاهد زباله گردی نیستیم. شمس احسان در خاتمه اظهار کرد: بیشتر کودکانی که به این کار مشغول هستند، ایرانی نیستند و از کشور دیگری وارد ایران شدهاند، که به دلیل مشکلات زیادی که در زندگی دارند مجبور میشوند دست از تحصیل بکشند و در میان زبالهها به دنبال روزی خود باشند.