محتوای خطبههای جمعه در برخی شهرستانها را دیگر پیشاپیش میتوان حدس زد. زنان، سوار دوچرخه نشوند، دختران هم سوار سهچرخه نشوند. زنان البته هم اسب، سوار نشوند. دختران، مراقب باشند. این که چقدر درس خواندهاند یا پدری بالای سرشان است یا مستقلاند یا ازدواج کردهاند هم مهم نیست. باید هر هفته تذکر داد چون خودشان نمیفهمند ظاهرا. در پنجمین سالگرد درگذشت هاشمی رفسنجانی که قطعاً همۀ این امامان جمعه 28 سال شنوندۀ خطبههای او بودهاند نیز البته سخنی گفته نشود مهم نیست چون سیاست رسمی بایکوت او نباید نقض نشود و اما اسبدوانی زنان و دوچرخهسواری دختران و سهچرخه سواری دخترکان واقعا مصیبت است. حالا وسط زمستان کی سوار دوچرخه و اسب است الله اعلم.
توقع این نبود که در خطبهها به مرگ شاعری در زندان به خاطر کرونا اشاره کنند اما اگر درکنار نگرانی دربارۀ زنان آرزو میشد کاش هیچکس به خاطر آنچه گفته یا سروده یا به سبب فعالیت اجتماعی به زندان نیفتد تا ابتلای او به کرونا به رسانههای فارسی زبان سوژه ندهد هم جای دوری نمیرفت یا دستکم از بخشنامۀ اخیر قوۀ قضاییه دربارۀ رعایت حقوق زندانیان و منع شکنجه و پابند استقبال میکردند. چون این یکی دیگر رسمی و حکومتی و واقعا پر از نکات مفید بود و مثل یادکرد بیست وپنجمین سالگرد مرگ مشکوک دکتر احمد تفضلی زبانشناس برجستۀ ایرانی هم نبود که 24 دی 1375 از دانشگاه به قصد خانه حرکت کرد ولی هرگز نرسید و جنازهای پیدا شد که نشان میداد ضرباتی به مغز و پاهای او وارد شده است.
حین مرور اخبار سخنان امامجمعههایی که نگران اسبسواری و دوچرخهسواری دختران و زنان بودند (هر چند شک ندارم کثیری از زنان ما اصلا اسب را از نزدیک هم ندیدهاند چه رسد به این که لذت سوارکاری را چشیده باشند) و برای رهایی از این همه تکرار در تکرار در تکرار ملال در ملال در ملال که بوی توهین به شعور و فهم آدمی هم به جای آن که دِماغپرور باشد دَماغ آزار آزاد سرگرم خواندن مقالهای دربارۀ سفرنامۀ حاج سیاح در دورۀ قاجار شدم.
هم او که عباس میرزا ولیعهد ناکام قاجار به انگلستان فرستاده بود تا با علوم جدید آشنا شود و با نهایت شگفتی دیدم 150 سال قبل هم حاج سیاح از این که زنان فرنگی سوار اسب میشوند تعجب نکرده بلکه تفاوت را در این دیده که «آنها یک وری روی اسب مینشینند و زنان ما راست سوار میشوند» یعنی در دورۀ قاجار هم نگاه امام جمعۀ گچساران رایج نبوده که «اسب دوانی زن موجب چشمچرانی می شود. چون تهییج میکند و حرام است و این دولت و آن دولت ندارد» و امام جمعه رفسنجان هم البته گفته «هوشیار باشیم و نگذاریم بانوان دوچرخهسواری کنند.»
حاج سیاح مینویسد: «رفتار فرنگیها با ما ضد و نقیض است. به جای اینکه موی سر را بتراشند و ریش را ول کنند، ریش را میتراشند و موی سر را ول میکنند. نزد آنها اختیار با زن است و نزد ما اخیتار با مرد است. زن هایشان هم یکوری روی اسب مینشینند و زنان ما راست سوار میشوند.»
ملاحظه میفرمایید؟ تعجب میرزا از این نبوده که سوار اسب میشدهاند. از تفاوتها تعجب میکرده. این که آنها موی سر را ول میکنند و ایرانیها موی ریش را. این که آنها لباس تنگ میپوشند و ایرانیها لباس گشاد اما نگفته آنها سوار اسب میشوند و زنان ما نه. امامجمعههای محترم اما با اصل سوار شدن -حالا چه اسب باشد چه دوچرخه- مشکل دارند. یکی هم نیست بپرسد آخر در گچساران اسبدوانی میکنند یا در رفسنجان، دوچرخهسواری؟ یعنی در خیابانهایشان این طور است؟ مگر فیلم رد پای گرگِ مسعود کیمیایی است که فرامرز قریبیان وسط خیابان و لابه لای خودروها سوار اسب بود؟ یا موضوع مربوط به این شهرستانها نیست و این متنها را از تهران میفرستند و آنها تکرار میکنند. اگر از تهران میفرستند برادری که مینویسی! حداقل به متون زمان قاجار توجه کنید تا از آن عقب تر دیگر نروید!
مهرداد خدیر