فرهاد قنبری نوشت: کار هنری و فکری در فضای سیاست زده و دو قطبی ایران امروز بسیار دشوار است. بخش کوچک اما پرهیاهو از جامعه ایران که رسانه ها و شبکه های اجتماعی را در اختیار خود دارند، دو قطبی شدیدی ایجاد کرده و از همه هم می خواهند که به صورت شفاف و علنی موضع و تکلیف خود را با وضعیت موجود مشخص کنند[تا با اساس آن موضع در مورد اندیشه و هنر آنها قضاوت نمایند] در یک سوی این طیف محافظه کارانی قرار دارند که کارگردان محبوبشان [نه به خاطر هنر بلکه به خاطر مواضع سیاسی] «ده نمکی» و «ابوالقاسم طالبی» و در سوی دیگر این طیف مخالفین وضع موجود قرار دارند که کارگردان محبوبشان [آن هم نه به خاطر هنر، بلکه برای مواضع سیاسی] « محمد رسولف» و «جعفر پناهی» است.
اما در شرایطی چنین به غایت مبتذل آنچه که قربانی می شود، فلسفه و اندیشه و هنر است و آنکه میداندار می شود کاسب و پروژه بگیر و دو خطی نویس تویتر و شومن تلویزیون است.حال اصغر فرهادی هم پس از ماهها تحمل فشار بلاخره در چنین ورطه ای افتاد و به احتمال بسیار با مشکلاتی برای ساختن فیلمهای بعدی مواجهه خواهد شد.اولین دکمه این کلید هم از این سو، طبق انتظار توسط «مسعود فراستی» فشار داده شد.
مجتبی دهدار نوشت: «نقد یک رفتار علمی ست و می تواند در چارچوب شناخته شده ی خودش که محصول برخورد فلسفی و روش مند انسان با جهان اطرافش و حتی خودش هست، هر ابژه ای را به سوژه ی مطالعه خود بدل کند. از این روی مسعود فراستی و یا حرفهایش هم می تواند سوژه ی مطالعاتی یک نقد باشد؛ چرا که نه! ما می خواهیم در این مجال اندک ذره بین نقد را بیاندازیم روی همین حرفهایی که مسعود فراستی مثلا در مورد فیلم قهرمان زده است.
شما در یک نقد مثلا سینمایی، یا دارید از بررسی روش مند چندین فیلم سینمایی یک الگو استنتاج می کنید و یا یکی از فیلمهای سینمایی را در چارچوب یکی از این الگوها بررسی می کنید و نهایتا اگر شناختی از روش ها و الگوهای علوم دیگر –نظیر جامعه شناسی، فلسفه، ادیان و ..- داشتید می توانید بیرون زدگی ها و کمبودهای آن فیلم را از آن الگو، تفسیر هم بکنید و .. حالا دقت کنید به حرفهای آقای فراستی (و همه ی نقدهای او): در کجا، و چه زمانی، از آقای فراستی دیده اید یا شنیده اید که نشسته و مثلا سیصد فیلم را در تاریخ سینما به عنوان نمونه بررسی کرده و به ما نشان داده که فلان الگو در همه ی این فیلمها بصورت مشترک معیار زیبایی است!؟
به بیانی، در کجای تاریخ سینما و هنر نظریه ای توسط آقای فراستی در حوزه ی زیبایی شناسی سینما طرح شده – که حالا اعتبارش بماند!؟ پس آقای فراستی چگونه یک مشت حرف (حالا مفت یا یامفت به تعبیر خودش) را در حوزه ی سینما نقد معرفی می کند؟! در کجای تاریخ هنر مرسوم بوده پنج دقیقه کلام محاوره ای بی سر و ته در رسانه های غیر معتبر حوزه ی نقد را نقد یک اثر هنری به شمار آورند!؟ جریان «هدف نقد» در آنچه فراستی آن را نقد می نامد چه می شود!؟ واقعا ما(من مخاطب یا من هنرمند) از حرفهای آقای فراستی در مورد یک فیلم، قرار است به چه شناختی از فیلم یا محتویات و موضوعات آن حتی برسم؟!
«اعلام موضع» چیست!؟ در کجای تاریخ بلند هنر شما با این واژه برخورد کرده اید!؟ اصلا به نظر شما ما کجا به اعلام موضع بر می خوریم و از این اعلام موضع چه استفاده هایی می کنیم یا می کنند!؟ و حتی اگر در چارچوب همان جایگاههایی که در آن اعلام موضع می کنند به این قضیه نگاه کنیم، آقای فراستی چه جایگاه معتبری در حوزه ی نظری و یا عملی سینما دارند که خود را موجه برای «اعلام موضع» در قبال یک فیلم تعبیر می کنند!؟به بیانی اگر آقای فراستی (برخلاف آنچه در پاراگرافهای قبل بدان اشاره کردیم) یک منتقد بزرگ هم باشد، اعلام مواضع و یا داوریهای او چه کمکی به مقوله ی شناخت، که هدف نقد است می کند؟!اگر آقای فراستی بدون هیچ دلیل و استناد و و ارجاع و سابقه و تجربه ای خودش را محق می داند که با ارجاع به خودش در قالب جمله ی موهوم: «به نظر من» هر فیلمی را داوری کند و به خیال خام خودش نمره بدهد، پس بگذارید من هم اینجا اعلام کنم که «نقد های آقای فراستی، نقد بد نیستند؛ نقدهایی مفلوک و بیچاره اند که اعتبار آقای فراستی در دنیای بزرگ سینما را برایش گدایی می کنند!»
بی گمان مشکل، آقای فراستی نیست! مشکل، منش زیست ماست که دارد از آن سیاست گذاریهای غلط اجتماعی منتج می شود و ناگزیر داریم به جایی می رسیم که اندک چیزهای به دردبخوری که بواسطه ی تلاش و تجارب سالیان و قرنهای افراد مختلف در طول جغرافیا و تاریخ متنوع بشر به شکل و اعتباری رسیده بود، این چنین از ارزشهای خود تهی می شود و درنتیجه هر کسی به خودش اجازه می دهد که هرکاری بکند و هر چیزی بگوید. حیف که در حوصله و اندازه ی یک فضای اینستاگرامی بیشتر از این جای سخن نیست!» پرویز جاهد نوشت: آخه این چه طرز نقد کردنه مسعود. کوتاه بیا دیگه. فیلم مفلوک چیه؟ فیلم بی همه چیز یعنی چی؟ اینها را باید به سوزان هیوارد بگم تا در ورسیون جدید کتاب واژه های مطالعات فیلمش وارد کنه.