طارمی در سالهای اخیر آنقدر درخشش داشته که غیبتاش اردوی آینده تیم ملی را تحتالشعاع قرار دهد و حالا همه منتظر اظهارات اسکوچیچ و واکنشهای دیگر بازیکنان، به خصوص دوستان صمیمی طارمی در تیم ملی هستند. خیلیها هم منتظرند ببینند تیم ملی بدون ستارهاش در دو بازی آینده چه خواهد کرد.
جنگ مهدی و دراگان از مدتها قبل آغاز شده بود و اکنون علنی شده است. درست در روزهایی که همگان سرمست از چهار برد پیاپی و صعود به دور نهایی مقدماتی جام جهانی بودند، مصاحبههای طارمی برخلاف بسیاری از ملیپوشان بوی نارضایتی از وضعیت فعلی میداد. مصاحبه اسکوچیچ با آن نشریه کروات و ترجمهها و برداشتهای مختلف از آن بالاخره باعث شد طارمی به صورت علنی به اسکوچیچ اعلان جنگ کند و سرمربی تیم ملی هم با عدم دعوت از او پاسخ ستاره ایرانی پورتو را داد. حالا جنگ آغاز شده و احتمالا هیچ یک از طرفین قصد عقبنشینی نداشته باشد. اسکوچیچ میخواهد اقتدارش را به همگان ثابت کند و طارمی هم در نقش یاغی مقابل سرمربی تیم ملی قد علم کرده است.
این جنگ اما میتوانست علنی نشود؛ شاید اگر اسکوچیچ بیخیال صحبت کردن از تاکتیکپذیری بازیکنان ایرانی شده بود و آن مصاحبه بیدلیل را انجام نمیداد، دیگر طارمی هم واکنش نشان نداده بود. اسکوچیچ گویا نمیخواهد بپذیرد که علیرغم چند برد پیاپی هنوز جایگاه محکمی بین بازیکنان و افکار عمومی ندارد و شرایطش با فردی چون کیروش به مراتب متفاوت است. او اما تنها مقصر داستان نیست. طارمی که در سالهای اخیر در فوتبال اروپا درخشیده هم باید به مراتب پختهتر رفتار میکرد و حتی اگر از صحبت سرمربی تیم ملی ناراحت شده بود، باید آن را به صورت خصوصی با او در میان میگذاشت.
اسکوچیچ مدتی قبل از آن مصاحبه از طارمی، سردار و جهانبخش تمجید کرده بود و آنها را در حد رئال مادرید میدانست. طارمی شاید تصمیمی عجولانه گرفت که به صورت علنی مقابل سرمربیاش ایستاد. گویا او از مدتها قبل منتظر بهانهای بود به سرمربی تیم ملی بتازد اما انگار فراموش کرده که اسکوچیچ با هر رزومه و سطحی اکنون سرمربی تیم ملی است و باید به خاطر تیم ملی احترام او را در رسانهها نگه دارد. برکناری اسکوچیچ وقتی تیم ملی در مسابقات مقدماتی حضور دارد و نتیجه هم گرفته غیرممکن است و اگر مشکلی هم وجود دارد طارمی باید تا پایان بازیهای مقدماتی صبر میکرد.
در چنین شرایطی مربیان دو انتخاب دارند؛ انتخاب اول این است که بازیکن را کنار میگذارند تا اقتدار خود را نشان دهند. کاری که اسکوچیچ هم انجام داد و شاید اگر تصمیم دیگری میگرفت مخالفانش او به عدم اقتدار متهم میکردند اما این تمام ماجرا نیست. او با خط زدن طارمی حالا پلهای پشت سر خود را شکسته و ریسک بزرگی کرده است. اگر تیم ملی در دو بازی آینده نتیجه لازم را نگیرد منتقدان نقش اسکوچیچ در موفقیتهای قبلی را زیر سوال خواهند برد. اتفاقی که به اندازه توئیت طارمی برای شان سرمربی تیم ملی بد خواهد بود. راه دوم برای اسکوچیچ این بود که طارمی را به تیم ملی دعوت کند و دو طرف به صورت حضوری باهم صحبت کنند، به نتیجه برسند و نهایتا با نیمکتنشینی طارمی را تنبیه کند تا پلهای پشت سرش را خراب نکرده باشد ولی حالا که طارمی را خط زده احتمالا فقط در صورت معذرتخواهی او را دعوت خواهد کرد و هر اتفاقی غیر از این او را بیشتر زیر سوال خواهد برد.
اسکوچیچ در ماجرای طارمی هر تصمیمی میگرفت با انتقاد بخشی از علاقهمندان به تیم ملی مواجه میشد و در نهایت راه اول را انتخاب کرد. راه دوم اما به مراتب منطقیتر و کمحاشیهتر بود ولی سرمربی کروات تیم ملی تصمیم دیگری گرفته است. حتی سرمربیانی چون کیروش و برانکو که در تیم ملی و پرسپولیس نظم و انضباط خوبی به وجود آورده بودند و مقبولیتی به مرات بیشتر از اسکوچیچ داشتند هم گاهی اوقات با بازیکنان راه میآمدند و اصطلاحا شرایط را مدیریت میکردند.
حالا طارمی هم که شورش علیه سرمربی را آغاز کرده بعید است کوتاه بیاید و مثلا عذرخواهی کند و این یعنی جنگ بین این دو نفر ادامه خواهد داشت. این جنگ در ایران برندهای نخواهد داشت اما تا دلتان بخواهد بازنده دارد. تیم ملی و اسکوچیچ از داشتن یک مهاجم کلاس جهانی محروم میشوند، طارمی پیراهن تیم ملی کشورش را از دست میدهد و مردم هم نمیتوانند از تماشای درخشش ستاره خود لذت ببرند.