پروندههای بیقصاصی که درنهایت ختم میشوند به چندسال حبس و تنها خاطرهای مبهم در اذهان. روزی رومیناها تقاص حرف مردم و نگاه جامعه را میدهند و زمانی علیرضا و بابک قربانی خشونت میشوند. پروندههایی جنجالی که برای مشوشنشدن اذهان عمومی خیلی زود مختومه میشوند. هرچند در زمان جنجال این پروندهها برای چندمینبار از نقص قانون گفته میشود، البته همیشه بینتیجه.
فرزندکشی و اما اینبار پسرکشی. پرونده قتلی دیگر که پدر را در جایگاه قاتل قرار داد. البته فرزند هم نقش مقتول را بهعهده گرفته؛ قتل و مُثلهکردن. پروندهای با معاونت مادر که اذهان عمومی را مشوش کرد. شهروندان شوکهای که به دنبال راهحل و شاید جوابی هستند برای عبور از شوک. نداشتن سلامت روان اولین راهحل عبور بود. راهحلی که با اظهارنظر پدر مقتول و آزمایشات پزشکی قانونی آن را به بنبست کشاند؛ پدر دارای سلامت روان است. پاسخی که به ناهماهنگی شناختی جامعه دامن میزند؛ نظریه ناهماهنگی شناختی در روانشناسی اجتماعی. نظریهای که میگوید وقتی دو شناخت متضاد همزمان پیش میآید، فرد دچار احساس ناخوشایندی شده و برانگیخته میشود. فرد یا شهروندانی که به دنبال کاهش این احساس یا از بین بردن آن میروند. مخاطبانی که در پرونده قتل خرمدین هنوز به نتیجه قطعی نرسیدهاند و اغلب دست به حدس و گمان میزنند. به باور مجتبی دلیر به خطا رفتن برخی متخصصان و شروع تحلیلهای روایتی باعث تنش، استرس و اضطراب شهروندان شده. «افراد بهطور ناخودآگاه دست به دامن انکار، توجیه و لطیفه میشوند تا بتوانند مقداری از حال بد را کاهش دهند.»
آموزش، افزایش دانش و تغییر نگرش
به باور این عضو هیأتمدیره انجمن روانشناسی اجتماعی ایران چهار نکته عمده در این پریشانی ایجادشده اهمیت دارد. «عدمرعایت اصل تحقیقات محرمانه و رسانهایکردن شتابزده آن پیش از به اتمام رساندن تحقیقات.» هرچند عامل دیگری که این پریشانی را تشدید میکند، نقشی است که اصحاب رسانه دارند. هرچند کارکرد منفی فضای مجازی را هم نمیتوان نادیده گرفت. دانش محدود عموم شهروندان درباره تشخیصهای روانشناختی و اهمیت آنها در جرمشناسی و امور قضائی را هم نمیتوان نادیده گرفت. اظهارنظرهای غیرمسئولانه و غیرعلمی برخی از متخصصان و غیرمتخصصان هم در این پریشانی بیتأثیر نیستند. «از طریق آموزش و با افزایش دانش و تغییر نگرش میتوان امید به تغییر اینگونه رفتارهای آسیبزا داشت.»
شکاف نسلی شدید میاننسلی
خشونت در حوزه خصوصی یا خشونتهای خانگی پدیدهای است که روابط سالم خانوادگی را متزلزل میکند. روابطی که برای بقا و تحکیم خانواده لازم و ضروری به نظر میرسند. آمارها از اشکال و انواع خشونتها در خانوادهها میگویند. خشونتهایی که نتیجه افزایش خشم و انباشتهشدن طولانیمدت خصومت هستند. خشونتهایی که گسترهشان از کلامی آغاز و به خشونتهای فیزیکی یا به قتل رسیدن یکی از اعضای خانواده منجر میشود. مصطفی آبروشن معتقد است خشونت در تمامی جوامع و فرهنگها وجود دارد. هرچند به باور این جامعهشناس نوع و کیفیت رفتارهای خشونتآمیز و بسترهای شکلگیری آن میتواند متفاوت باشد. «خشونت در جوامع سنتزده پررنگتر بوده و بسترهای فرهنگی و اجتماعی در بروز آن نقش زیادی دارد.» درواقع زمینههای عرفی و سنتی با عادی جلوهدادن رفتارهای پرخاشگرانه به الگوهای رفتاری در جامعه دامنزده است. «مبارزه با آن را با مشکل مواجه کرده است.»گذر جوامع از سنت به مدرنیته و تضاد میان این دو؛ یکی از مشکلاتی است که دست به گریبان جوامع است. «شکاف نسلی شدید بین دو نسل متوالی است.»
تضاد فکری و افزایش خشونتهای خانگی
زندگی مستقل بعد از ۱۸سالگی رویه متداولی است در جوامع غربی؛ زندگی مستقلی در معنای واقعی با حمایت دولت. «در کشورهای توسعهیافته این تفکر فرهنگی حاکم است.» جوامعی که فرزندان محکوم میشوند به تجربه استقلال اجتماعی و اقتصادی. «اگر دو نسل متوالی با تفاوتهای فراوان در سبک زندگی یکجا زندگی کنند، شاهد تنش و خشونتهای فراوانی خواهیم بود.» آبروشن بر این باور است بخش بزرگی از خشونتهای خانوادگی ناشی از تفاوت در سبک زندگی والدین و فرزندان است. «بدیهی است جوان امروزی تمایل دارد به شیوه خودش زندگی کند.» جوانی که به دلیل مشکلات اقتصادی به بلوغ اقتصادی نرسیده و زندگی در کنار والدین ناخواسته به او تحمیل شده است. تضاد فکری که به عنوان عامل زمینهای به خشونتهای خانگی دامن میزند.
در پرونده بابک خرمدین تضاد دو رویکرد سنتی و مدرن مشهود است. تضادی که شاید بتوان به عنوان یکی از دلایل این فاجعه به آن اشاره داشت. تضادی که در جوامع کاملا سنتی یا کاملا مدرن منجر به خشونت نمیشود. جوامعی که اختلافنظر میان والدین و فرزندان شاید به شدت جامعه ما نباشد. «در جامعه ما خشونتهای کلامی و فیزکی انعکاس ناکارآمدی دولت در حوزههای مختلف بهخصوص نابسامانیهای مزمن اقتصادی است.»
نابسامانیهای اجتماعی و اقتصادی
جامعه این روزهای ایران از بیکاری جوانان و نبود فرصتهای شغلی آنان میگوید. جوانانی که توان تشکیل زندگی مستقل را ندارند. شرایطی که به یک نتیجه الزامآور میرسد؛ ریشه اینگونه فجایع و خشونتهای جاری در میان خانوادهها به نظام اجتماعی برمیگردد. نتیجهای که از منظر جامعهشناختی هم علتالعلل قتلهای اینچنینی را نه والدین، بلکه متوجه ناکارآمدی نظام اجتماعی میداند. «به ظاهر پدر و مادر خرمدین قتل فرزندشان را رقم زدهاند، اما درواقع کلیت خانواده قربانی یک شرایط نابسامان هستند»
پروندههای جنایی که در تحلیلهای روانشناختی، فرد مقصر فجایع شناخته میشود و بر این اساس به مجازات قربانی میپردازیم. «در معضلاتی که ریشه اجتماعی دارد، ما نباید از نسخههای روانشناسی استفاده کنیم.» معضلی که نیاز دارد در زمینه اجتماعی به آن پرداخته شود. هرچند در اغلب اوقات افراد غیرمستقیم که قربانی شرایط موجودند را مقصران حادثه تلقی میکنیم. به باور این جامعهشناس نیاز است زمینههای نابسامان اجتماعی و اقتصادی در جامعه برطرف شود. نابسامانیهایی که مانع استقلال و بلوغ اقتصادی جوانان میشوند. «اگر زمینههای نابسامان اجتماعی و اقتصادی در جامعه برطرف نشود، ما شاهد فجایع فراوان و مشابهی در آینده خواهیم بود.»
اخباری برای نشر ناامنی
اخبار، فیلمهای چنددقیقهای سرشار خشونت، تیترهای جنجالی همگی روزانه ذهن شهروندان را بمباران میکنند. اخباری که اغلب راوی خشونت به انحای مختلف آن هستند. زمانی تصویرگر جنایات جنگیاند. در برههای راوی گرسنگی قومیاند. تیترهای جنجالی هم برای عقب نماندن از این قافله فرزندکشیها را سرزبانها میاندازند. رسانههایی که از خشونت علیه زنان و کودکان میگویند. خبرهایی که با عمق فاجعه جامعه را در بهت فرو میبرند. سمیرا طاووسی معتقد است این دست از اخبار که در دستهبندی اخبار بد قرار میگیرند، تنها به احساس ناامنی دامن میزنند. به باور این روانشناس انتشار این اخبار باعث میشوند شهروندان، جامعه را محلی ناامن متصور شوند. جامعهای که شاید در واقعیت تا این اندازه هم ناامن نباشد. «انتشار این مطالب و اخبار تنها رواج خشونتاند و بس.»
آخرین پرونده جنایی بعد از مرگ ناگوار رومینا، جنایت خانواده خرمدین بود؛ پروندهای بهتبرانگیز. پروندهای که در روزهای ابتدایی جامعه را با خود همراه کرد. شهروندانی که هر ساعت در شبکههای مجازی و رسانهها به دنبال جزئیات بیشتر بودند. جزئیاتی که خیلی سریع از شبکهای به شبکه دیگری منتقل میشدند تا بازدیدها را بالا ببرند. «نشر گسترده این فیلمها و اخبار آگاهی جامعه را بالا نمیبرند.»ناامنی که در صورت گستردگی بیشک نتیجهای جز ناامیدی در جامعه نخواهد داشت. جامعهای که برای ادامه حیات نیازمند شهروندان و خانوادههای سالم است. «اگر میخواهیم سالم باشیم و جامعه سالمی داشته باشیم، به این دست از محتواها توجهی نکنیم و آنها را نشر ندهیم.»
جای خالی آموزش مدیریت احساسات
خشونت؛ واقعیت تلخ جوامع. واقعیتی که ریشه در افکار، تربیت و … تکتک شهروندان دارد. هرچند بسترهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی همگی در تشدید و گستردگی یا بالعکس کاهش آن نقشآفرینی میکنند. خشونت؛ پدیدهای اجتماعی که متأسفانه در غیاب آموزشهای لازم گاها فاجعهآمیز میشود. فجایعی همانند خفاش شب، بیجه، ماجرای آتنا، داستان رومینا و حالا مثلهشدن بابک. پروندههایی که خواهناخواه در ضمیر جامعه رسوب میکنند و نمیتوان از تأثیر مخرب و ویرانگر آنها غافل شد. جعفر بای بر این باور است همه این مسائل دستبهدست هم دادهاند، حالا شاهد نوعی روانپریشیهای تدریجی در جامعه هستیم. این جامعهشناس معتقد است چنین جامعهای در ضمیر خود خشونت پنهانی را پرورش میدهد. «نظام آموزشی و تربیتی ما مدیریت احساسات را آموزش نداده است.» به اعتقاد بای در کتابهای آموزشی و پرورشی جامعه ما مدیریت احساسات و کنترل خشم به افراد آموزش داده نمیشود. در حالی که والدین هم چنین آموزشهایی را به فرزندانشان نمیدهند. «مهارت مدیریت احساسات اکتسابی و تمرینکردنی است.» آموزشی که غیبتش باعث شده جامعه با شهروندانی زودرنج روبهرو باشد که کنترل عصبانیت را بلد نیستند.
خانواده؛ تیغ دو لبه
افزایش اختلالات روانی و در معرض خطر بودن سلامت روان سالهاست بحثهای مختلفی را به خود اختصاص داده است. بحثهایی که شواهد نشان از بینتیجهبودن آنها دارند، چون سالهاست زنگ خطر آن به صدا درآمده است. رابعه موحد بر این باور است گروهی بر این عقیدهاند پنهانکاری اتفاقاتی چون فرزندکشیهای اخیر جامعه را مصون نگه میدارد. هرچند این روانشناس چنین باوری ندارد. به اعتقاد او گزارشنکردن چنین فجایعی سلامت جامعه را تأمین نمیکند. «این حوادث محصول آسیبهای اجتماعیاند. ما شاهد ازهمپاشیدگی روانی هستیم.»
ازهمپاشیدگی که از سالها پیش جامعهشناسان و روانشناسان در مورد آن هشدار داده بودند. «اینکه اختلالات روانی در ایران بیشتر شده و بیشتر هم خواهد شد.» حوادث با فاصلهای نهچندان دور از هم خبرساز میشوند؛ حوادثی در بطن خانواده. خانوادههایی که میتوانند آسیب بزنند، هرچند آسیبها همیشه قرار نیست منتهی به قتل شوند. «بسیاری از اختلالات شخصیتی ما از خانواده نشأت میگیرد.» به باور موحد خانواده تیغ دولبه است و در کنار حامیبودنش میتواند ناخواسته آسیبهایی بزند. خانوادهای که فرزندش را با دیگران مقایسه میکند، چاقو نمیزند، اما آسیب میزند. «این آسیبها میتوانند تا آخر عمر با فرد باقی بمانند.» به گفته این روانشناس در بیشتر مواقع خانوادهها قصد آسیبزدن ندارند، اما ناآگاهی خانواده و جامعه منجر به آن میشود. «تقدس غیرواقعی دادن به خانواده اشتباه است. خانواده کانون آسیبپذیری است، از شرایط اجتماعی، اقتصادی، اخلاقی، بیماری و…»
چتر قانون
ماده ۶۱۲ قانون مجازات اسلامی از حبس ۳ تا ۱۰ سال میگوید برای فردی که مرتکب قتل عمد شده. البته به شرط شاکی نداشتن یا گذشت شاکی از قصاص. قتلی که موجب اخلال در نظم، صیانت و امنیت جامعه شناخته شود یا حتی بیم تجری مرتکب یا دیگران. شاید همین ماده قانون باعث شد اخبار مربوط به فرزندکشی هرازگاهی حاشیهساز شوند. ماده قانونی که حتی در صحبتهای پدر رومینا در دادگاه هم نمود مییافت.
قاضی: چرا به سراغ خاوری نرفتید؟
پدر رومینا: اگر بهمن خاوری را میکشتم قصاص و به اعدام محکوم میشدم، اما در مورد دخترم این اتفاق نمیافتاد.پدرانی که مسائل اخلاقی را دستمایه تصمیم نادرست خود میکنند، برای موجه نشان دادن عملشان. «اشتراک پدر رومینا و بابک در این است که میدانند در فضایی قرار دارند که حمایت خواهند شد.» پدرانی که بعد از حبس در نزد همفکرانشان سربلند خواهند بود؛ نوعی قهرمانسازی نادرست.
موحد بر این باور است پدر بابک نمیتواند از نظر روانی فرد سالمی باشد. به اعتقاد او پدر سالم دست به چنین جنایتی نمیزند. «او تحتتأثیر باورهایش در عذاب است. در عذاب است از تغییر نسلها. پشتوانه قانون هم به او جرأت میدهد.» این روانشناس البته معتقد است فرزندکشیهایی از این دست درنهایت مربوط به دخترها خواهد بود و بابک نمونه نادری است. هرچند شنیدهها حاکی از این است قرارها بر اصلاح این قانون است؛ قانونی به شدت و حد و اندازه جنایت.
قانونی فراتر از سنتها
«مادر بابک اگر در امنیت زندان قرار بگیرد، شاید از واقعیتها بگوید.» رابعه موحد معتقد است مادر بابک با فردی طرف بوده که توانسته فرزندش را بکشد. «احتمال این وجود دارد این مادر تمام عمر از پدر تمکین کرده. مادری که زندگیاش در رعب و وحشت گذشته است.» این مادر درواقع زندگی و خود واقعیاش را از دست داده است. «اینها احتمالات است، اما این امکان وجود دارد خود مادر هم قربانی باشد.» البته این روانشناس معتقد است این مادر هم نمیتواند فرد سالمی باشد. در میان پروندههای فرزندکشی نام علیرضا خیلی به میان نیامد. پسری که توسط مردان کشته شد. «علیرضا چون یک مرد محسوب نمیشد، کشته شد. علیرضا از زعم مردانی که دست به چنین جنایتی زدند، توهین به مردانگی بود.» موحد معتقد است علیرضا به عنوان یک زن کشته شد. «چنین مسائلی همیشه وجود داشتند. مقصر قانون است. قانون باید فراتر از تفکر شهروندان و سنتها باشد تا بتواند نقش بازدارنده ایفا کند.»