سرپرست استقلال آقای نصرالله عبداللهی است و لابد با توجیه بالابودن سن ایشان، فرزاد مجیدی به عنوان فرد کمککننده در کنار او قرار گرفته است؛ بنابراین یا حضور عبداللهی در این سمت صرفا جنبه تزیینی و تشریفاتی دارد یا فرزاد مجیدی فقط به خاطر این که برادر فرهاد، سرمربی تیم است در این جایگاه قرار گرفته تا دستش بند شود؛ هیچکدام از این ۲ رویکرد هم درست و حرفهای نیست. این اما فقط برادران مجیدی نیستند که با هم میآیند و میروند. باز هم از این نمونهها در فوتبال ایران داشتهایم.
محمد دایی؛ تا جهنم با داداش
محمد دایی، یکی از برادران علی دایی است که معمولا زمان حضور شهریار در تیمهای مختلف کنار او قرار میگیرد. علی دایی اعتقاد بسیار زیادی به تواناییهای برادرش دارد اما عجیب است که دیگر اهالی فوتبال بویی از این اعتقاد نبردهاند؛ به طوری که محمد بدون برادرش از هیچ تیمی پیشنهاد همکاری دریافت نمیکند. الان ۲ سال است که علی آقا بنا به دلایل نامعلوم تیم نمیگیرد؛ در نتیجه بیرون ماندن او به خانهنشینی اخوی هم منجر شده است. در این میان شهریار یکی، دو باری ناچار شده به دفاع از قابلیتهای برادرش بپردازد، اما استقبال چندانی از حرفهای او نشده. محمد سال ۹۳ در آخرین دور حضور دایی روی نیمکت پرسپولیس در توضیح این که چرا همیشه کنار او قرار دارد، گفته بود: «با داداش تا جهنم هم میروم!»
زلاتکو ایوانکوویچ؛ سرجهازی پروفسور
برانکو ایوانکوویچ چنان دوران موفقیتآمیز و درخشانی در پرسپولیس داشت که احتمالا هواداران و مخاطبان خیلی به حضور بیثمر برادر او ایراد نخواهند گرفت اما به هر حال زلاتکو ایوانکوویچ به او چسبیده و تصور این که بدون کمک برادرش بتواند موقعیت شغلی برای خودش بهدست بیاورد، آسان نیست. البته او یک دوره سرمربی برق شیراز هم بود که با شکست استاد همراه شد، اما حتی همان دوره هم با سرمربیگری برانکو در تیم ملی تقارن داشت. بعد از پرسپولیس، الان زلاتکو دستیار برادرش در تیم ملی عمان است.
چرا مسئله فرزاد سر و صدا کرد؟
فرزاد مجیدی با استقلال غریبه نیست و سابقه سالها بازی در این تیم را دارد. با این حال این که او برای سمتگرفتن حتما باید منتظر حضور فرهاد باشد، اتفاق عجیبی است. مجیدی دوم شاید بدون برادرش تنها یک دوره در نساجی به عنوان سرپرست سابقه کار داشته باشد. در غیر این صورت نه خودش خیلی دنبال کار مستقل رفته و نه پیشنهاد خاصی به دست او رسیده است. حتی در همین مقطع کنونی هم شاید اگر او به جای سمت عجیب و غریب «کمکسرپرست» همان سرپرست عادی میشد، داستان این قدر بزرگ نمیشد.
خارجیها هم بلدند
از برانکو و زلاتکو ایوانکوویچ گفتیم اما بقیه خارجیهایی هم که به فوتبال ایران آمدهاند، بعضا استفاده از چنین روابطی را بلد بودهاند. به عنوان مثال وینفرید شفر پسرش ساشا را با خودش به استقلال آورد که گویا بیشتر از فایده، درد سر و جنجال داشت. تونی الیویرا و وینگو بگوویچ هم از دیگر مربیان خارجی بودند که پسرشان را به عناوین مختلف به ایران آوردند و مشغول کار کردند.»