نامش عبدالناصر همتي است.او برنامه داشت اما نتيجه اصلاحات اقتصادياش در عمل کمي سر از جيب مردم درآورد. آمدنش آنقدر هيجان داشت که همان ابتدا دلار جهشي دوبرابري را ثبت کرد، اما ديري نگذشت که با اقدامات خود و دوستانش و براي چيدن مقدمات برنامههايش، هيجان بازار را آرام ساخت. در ابتدا با مديريت اينستاگرامي و علمي و هدايت و نظارت بر نقدينگي و البته از سر ناچاري توانست سال را لنگانلنگان به پايان ببرد و ضمن تاکيد بر عادي و تحت کنترل بودن شرايط به بيان محاسباتش از قيمت ارز بپردازد.آغاز سال 1398 ارز با روندي طبيعي و متناسب با تورم اندکي افزايش يافت اما خيلي زود جشن تولد يکسالگي حضورش فراميرسيد و نياز به نمايشي تمامعيار بود.
او که از همان ابتدا جريان نقدينگي را به دست گرفته بود با محدود کردن تخصيص ارز براي واردات طيف وسيعي از اقلام و ارائه خدمات و هدايت پول به سمت بورس با تضعيف سمت تقاضا، قيمت ارز و طلا را وارد روندي کاهشي کرد تا جايي که براي خريد سکه، مبلغي پايينتر از ارزش ذاتي آن پرداخت ميشد!به هر حال خودش ميدانست نميشود مدت زيادي به اين وضع ادامه داد اما باز با مديريت نوساني و اينستاگرامي و حضور ميداني در سايه جناب فردوسي، اخلالگران را تهديد ميکرد و احتمالا اگر صرافان محله جناب فردوسي از قيمتهاي اين روزها اطلاع داشتند با برچسب «براي بازرسي به اينستاگرام ما مراجعه کنيد» به استقبالش ميرفتند.
چنددليل
البته از حق نبايد گذشت او واقعا به چند دليل نميتوانست کاري کند؛ اول اينکه اصولا مديريت با دست خالي امري محال است و تحريمها بدجور دستش را خالي کرده بود. دوم اينکه پست گذاشتن در اينستاگرام تا حدي کارايي دارد و بعد از چند پست بايد کمي خلاقيت به خرج داد وگرنه مخاطبان را از دست ميدهيد.در اين مورد بهتر بود کمي از سلبريتيها کمک ميگرفت. سوم اينکه هرچه در مورد FATF فرياد زد کسي اهميت نداد ولي شوربختانه روزي خودش هم از اصل، قضيه را جدي جلوه نداد. البته او در عين حال حواسش به جريان نقدينگي در بورس بود و با رخ دادن اتفاقات غيرقابل پيشبيني ديماه 98 و سقوط بورس، در مدتي کوتاه و با تزريق نقدينگي از تهديد فرصت ساخت.ممکن است عدهاي بگويند او را چه به بورس!؟
بايد به آنها گفت رئيس آن وقت بورس کارمند فعلي اوست و بدون نقدينگي بانکها و شرکتهاي زيرمجموعه آنها بورسي هم وجود ندارد. با آغاز سال 1399 روند رشد قيمت ارز و طلا سرعت گرفت اما از يکسو ترسي که از سال قبل به جان مردم و خريداران خرد ارز و طلا افتاده بود و از سويي تبليغات در حمايت تمامقد از رونق بازار بورس سبب شد مردم به فکر تغيير رويه سنتي خود براي حفظ ارزش سرمايههايشان بيفتند و ارز و طلاي خود را به سهام تبديل کنند، تا جايي که متوليان بازار طلا اعلام کردند ديگر پولي ندارند طلاي مردم را بخرند(!)اما باوجود افزايش فروش، قيمتها رنگي از کاهش به خود نميديد و دليل آن تا حدي مشخص بود! خريداري بزرگ در حال خريدن بود! درست زماني که مردم در حال فروش طلا و ارز خود بودند و در صف خريد سهام گير کرده بودند سرمايههاي بزرگي که از يک سال قبل پروار شده بود با اشاره او در حال خروج از بورس و ورود به بازار ارز و طلا بودند و به همين دليل قيمتها روند نزولي به خود نميگرفت.
آنها توانستند ضمن تامين بخش بزرگي از کسري، بانکها را هم از خطر ورشکستگي نجات دهند و تراز آنها مثبت شد. نوبخت در نطقي گفت: «پيشبيني ما اين بود از طريق عرضه سهام دولتي در بازار سرمايه حدود 11هزار و 900 ميليارد تومان کسب کنيم، اما در 5 ماه نخست سال بالغ بر 35هزار ميليارد تومان از اين طريق کسب کرديم»
حال اينکه مردم اميدشان به انتخابات آمريکا بود تا شايد فرجي شود و با آمدن بايدن کمي ارزش پول بالا آمد. از قضا اينبار شانس با آنها يار بود و دلار 25-30هزار توماني چنان به کام آنها شيرين بود که حتي زماني که بازار روندي کاهشي به خود گرفته بود با افزايش و ثبات نرخ سنا و نيما جلوي کاهش را گرفتند.ميراث دو سال و پنج ماهه او را روساي قبلي در مدت 7-8 سال براي بازماندگان به يادگار ميگذاشتند و او کاري کرد کارستان(!)کارنامه دوسال و نيم او به حدي است که حتي اگر امروز که اين متن نوشته ميشود ارز به يکباره نصف شود هم باز از زمان حضور او دو برابر شده است. برخي در محافل اقتصادي و سياسي او را متخصص کنترل و کسب درآمد از نوسان مينامند!