در ادامه، با هفت زنی که در جنگ جهانی دوم علیه متحدین، یعنی آلماننازی و چند کشور همراهش مبارزه میکردند، آشنا میشویم.
چِنگ بنهوا
برای مردم چین، چِنگ یک قهرمان ملی است. هنگامی که ژاپنیها بخشهای بزرگی از خاک چین را در اختیار داشتند و سیاستمداران به جای اتحاد در برابر دشمن، در پی کسب قدرت بودند، او به عنوان یک دختر جوان، رهبر گروه مقاومتی را بر عهده گرفت که در مناطق اطراف نانجینگ، کابوسی هولناک را برای ژاپنیها رقم زد. چِنگ به عنوان فرمانده گروه، در بیش از ۱۰۰ عملیات حضور مستقیم داشت و آن قدر ژاپنیها را عاصی کرد که وقتی بازداشتش کردند، او را به فجیعترین شکل ممکن کشتند. آخرین تصویر از چِنگ، لحظاتی پیش از مرگ، در واقع تنها تصویر باقیمانده از اوست که در آن لبخندی معنادار به لب دارد. امروزه مجسمهای پنجمتری از وی در شهر نانجینگ نصب شده است تا یادش همیشه گرامی داشته شود.
نورعنایتخان
حتماً قدیمیترها سریال «شمشیر تیپوسلطان» را به یاد دارند؛ خانم نورعنایتخان، نواده تیپوسلطان بود. او در جریان جنگ جهانی دوم به نیروهای متفقین پیوست و پس از طیکردن دورههای آموزشی، با چتر در فرانسه اشغالی فرود آمد تا به جمعآوری اطلاعات بپردازد. او موفق شد طی دو سال، هر نوع اطلاعاتی را که متفقین نیاز داشتند، از داخل آلمان تهیه و ارسال کند. قیافه آسیایی او، برای مأموران آلمانی کمتر تردید ایجاد میکرد. به همین دلیل، زیاد به رفتارهای وی مشکوک نمیشدند. او مدتی بعد به برلین رفت و فعالیت جاسوسی را ادامه داد. سرانجام گشتاپو بعد از ماهها تعقیب و گریز، نورعنایت را گرفت. وی در بازجوییهایش هیچ اطلاعاتی بروز نداد و یک سال بعد در اردوگاه داخائو تیرباران شد.
لیودمیلا پاولیچنکو
لیودمیلا یکی از مخوفترین زنان تاریخ است! به او لقب «بانوی مرگ» دادهاند. اما در واقع باید او را یکی از بهترین تکتیراندازهای تاریخ جهان بدانیم. نام او برای مدتی طولانی، لرزه بر پیکر نازیها میانداخت و هیچگاه نتوانستند لیودمیلا را از پا درآورند. او به اسطوره سربازان شوروی در جنگ جهانی دوم مبدل شد؛ بانویی که در کارنامه خود ۳۰۹ افسر آلمانی مقتول داشت و بیشتر آنها را از فاصله چند صد متری هدف قرار داده بود. او فقط در سواستوپل و طی یک عملیات ویژه، دو ژنرال آلمانی را از پا درآورد. عاقبت نازیها مجبور شدند محل احتمالی حضور وی را بمباران کنند! اما او باز هم از خطر جان به در برد و با زخمهایی که داشت به پشت جبهه آمد و در کسوت یک تبلیغاتچی توانمند، به شکست هیتلر کمک کرد.
نانسی ویک
نانسی را باید یکی از خشنترین زنان تاریخ بدانیم. نازیها شوهرش را مقابل او قصابی کرده بودند. ویک به جنبش مقاومت فرانسه پیوست و مبدل به یک نیروی عملیاتی بسیار خبره شد. آلمانها به دلیل توانمندی او در ترور و سپس فرار از صحنه، نام «موش سفید» را برایش برگزیده بودند. نانسی در میان نیروهای مقاومت فرانسه چنان اعتباری پیدا کرد که بردن نام او، توام با احترام و غرور بود.
نانسی در همان حال که به کارهای خرابکاری و اطلاعاتی اشتغال داشت، در قتل نازیها با شیوههای بسیار خشن نیز، توانمند بود. خودش گفته است: «در سازمان عملیات ویژه بریتانیا، حرکت ضربه با تیزی دست به گردن را یاد میدادند و من هم آن را خیلی تمرین کرده بودم و از آن استفاده میکردم.» میا میمیا میدختری اهل برمه بود که مبارزه را از دوران استعمارگری فرانسویها آغاز کرد. با ورود ژاپنیها به سرزمین میا، او وارد مرحله جدیدی از مبارزه شد که بعدها مبارزان برمهای آن را به یک الگوی ویژه تبدیل کردند. میا از سلاح گرم برای کشتن ژاپنیها استفاده نمیکرد؛ او در همه عملیاتهایی که رهبری آنها را بر عهده داشت، شمشیر به دست ظاهر میشد و کار سربازان متجاوز را تمام میکرد. افزون بر این، میا همیشه یک بطری کوچک حاوی زهر را همراه خود داشت تا از آن برای کشتن دشمن یا در صورت اسارت، برای از بینبردن خودش استفاده کند. برمهایها او را با نام «بانوی شمشیر و زهر» میشناسند.
جِین ویال
در میان جاسوسانی که کمر هیتلر را شکستند، جِین در ردیف اصلیها قرار دارد. روزنامهنگاری بیپروا و البته بسیار زرنگ که با دوچرخه، کیلومترها سفر کرد و توانست اطلاعات مورد نیاز متفقین را جمعآوری کند. در واقع باید گفت هنگامی که چرچیل روی ورود متفقین در نورماندی حساب باز کرده بود، به اطلاعاتی که از طریق جِین به دست وی میرسید، امید داشت. آلمانیها یک بار او را بازداشت کردند، اما ویال آن قدر طبیعی عمل کرد که نازیها پس از ساعتها بازجویی، نتوانستند چیزی از وی بیرون بکشند. به همین دلیل، او را آزاد کردند و ویال هم، برگشت سرِ کار جاسوسی خودش! او در میان فرانسویها به شدت محبوب بود. جین ویال بعدها عضو مجلس سنای فرانسه شد.
راسونا سعید
راسونا سعید، زنی مسلمان از اهالی اندونزی بود که به دلیل سخنرانیهای آتشینش، شهرت فراوانی داشت. هموطنانش به خطابههای وی «رعد و برق» میگفتند. راسونا پس از ورود ژاپنیها به اندونزی، حزبی را تاسیس کرد که ظاهراً طرفدار ژاپنیها بود، اما در اصل، اطلاعات نظامی را برای متفقین جابهجا میکرد. در نهایت، پایداری راسونا و دوستانش باعث شکست ژاپن در اندونزی شد، اما آنها در پی این پیروزی، به جنگ با استعمارگران هلندی پرداختند و در این عرصه نیز، ضرباتی خردکننده بر پیکر استعمار وارد کردند. راسونا سعید در میان مردم خود بسیار محبوب شد. امروزه یکی از خیابانهای مهم جاکارتا به نام وی نامگذاری شده است.