در مورد آنها اظهارنظرهای زیادی صورت گرفته ولی به ۱۰ واقعیت در زندگیشان باید توجه نشان داد. خاندان خیامیها با ابتکارات و تلاشهای احمد رشد کرد و محمود در این خانواده نقش همراهی همیشگی را برعهده داشت ولی احمد هیچگاه موفقیتهای خانواده را به نام خود مصادره نکرد و هرجا نام ایرانناسیونال مطرح شد، هر دو برادر سر زبانها بودند.
برادران خیامی که بودند؟
خیامیها بزرگترین کارخانه صنعتی ایران را راهاندازی کردند ولی آنچنان که مرحوم رضا نیازمند رئیس وقت سازمان گسترش صنایع ایران در دهه ۴۰ گفته بود، هر دو برادر تعمیرکاران ماهری در مشهد بودند. نیازمند پیش از این هم سابقه کمک به تعمیرکاران را داشت. او وقتی استعداد مرحوم علیاصغر قندچی در کارش را دید، امکان را مهیا کرد تا او کارخانه ایران کاوه را تاسیس کند. موفقیت خاندان خیامی هم مدیون نگاه نیازمند و عالیخانی، وزیر وقت اقتصاد بود. احمد و محمود خیامی خود را مدیون تدین پدرشان میدانستند. ابوالقاسم پدر آنها روحانی متشرع در مشهد بود که زندگی ساده و حتی محقری داشت. او به فرزندانش توصیه کردهبود که حتما درس بخوانند ولی احمد و محمود بیشتر وقتشان را خارج از مدرسه گذراندند و به گفته خودشان در این دوره محل درآمدشان شستن اتومبیلها در خیابان بود. مدتی بعد هم احمد موفق شد در یکی از گاراژهای مشهد به کار تعمیر اتومبیل مشغول شود.
کارگر و کارخانهدار همیشگی
وقتی کار ایران ناسیونال به اوج رسید، خیامیها بیش از ۱۵ هزار کارگر داشتند و سالیانه ۱۵۰ هزار دستگاه پیکان تولید میکردند ولی در خاطراتشان آمده وقتی در خط تولید قدم میزدند و متوجه میَشدند که خودرویی ایراد فنی دارد، کتشان را در میآوردند و مانند یک مکانیک سرگرم تعمیر میشدند. این روحیه مربوط به دوران شاگردی خیامیها در مکانیکیهای مشهد است. آنهت اصول تعمیر خودرو را به صورت استاد و شاگردی آموخته بودند و هیچگاه امکانی برای تحصیل آکادمیک پیدا نکردند.
شانس بزرگ زندگی
هر کارآفرین موفقی در زندگی با یک شانس بزرگ مواجه شده است. اقبال زمانی به خیامیها رو کرد که آنها با فریدون سودآور، نماینده فروش مرسدس بنز و سازنده کامیونهای خاور آَشنا شدند. سودآور داماد خانواده متمول ملک در مشهد بود. او خیامیها را به عنوان افرادی متخصص پذیرفت و به افراد زیادی از مقامات محلی معرفی کرد. احمد و محمود آنقدر هوش و استعداد داشتند که از این معرفی برای اوجگیری کسبوکارشان استفاده کنند.
آدم باهوش
اوج کار خیامیها زمانی بود که تعمیرخودرو را رها کردند. در این مقطع احمد تصمیم گرفت به جای اینکه زمانش را صرف کار تعمیرات کند، فروشگاه لوازم یدکی خودرو بزند. او در خیابان اکباتان مغازهای تحت عنوان «فروشگاه تضامنی برادران خیامی» راه انداخت. بیشترین سود مالی را در این دوره زمانی کسب کرد و در میان صنف خودروییها هم نامی برای خودش دستوپا کرد. البته در این دوره زمانی همچنان صنعت خودروسازی در ایران وجود نداشت و همه کارها حول واردات خودرو میچرخید. تنها گاهی شاسی خودرو در داخل ساخته میشد. کار خیامی به سرعت گرفت و اتاقها و آپارتمانهای کناری همین فروشگاه را اجاره کرد و شرکتی هم تحت نام پی.ال.پی تاسیس کرد.
پرش برای کار
گفته میشود درآمدهای خانواده خیامی از فروش لوازم یدکی خودرو به اندازهای بود که میتوانستند تا پایان عمر در همین کار اشتغال داشتهباشند آنها از نظر مالی به جایگاهی رسیده بودند که امکان ریسک هم داشتند. در مورد این دوره چنین در زندگینامهشان نوشته شده است: «قطعه زمینی در جادة کرج بین جادة مخصوص و اتوبان کرج به قیمت متری یک تومان خرید، یک سالن بزرگ در آنجا ساخت و وسایل کار ساخت اتاق اتوبوس را در آنجا نصب کرد. شکل این سالن شبیه پروانه بود به این سبب اسم آن را سالن شاپرکی گذاشتند(کارگران قدیمی ایران ناسیونال حتماً این بنا را که نخستین بنا در زمین کارخانه بود به خاطر میآورند) آنگاه از فریدون سودآور نماینده مرسدس بنز در ایران شاسی اتوبوسهای مرسدس بنز را میگرفت و روی آنها اتاق میساخت.» احمد و محمود در این دوره به دلیل روابط گستردهای که داشتند شانس موفقیت پیدا کردند. اصل ایده مربوط به کارگروهی بود که در دل وزارت اقتصاد برای حمایت از صنایع راه افتاده بود.
کار خوب، نتیجه بهتر
شاخص رفتاری احمد و محمود دقت و سلیقه بود. آنها هیچ کاری را به صورت سرهمبندی جمع نمیکردند و برای کارشان احترام قائل بودند. در زندگینامه آنها آمده است: «او در قسمت انتهایی اتوبوسها یک دستشویی و توالت کوچک درست کرد. با همین فکر خریداران اتوبوس او چند برابر شد. وقتی اتاقسازهای دیگر از این کار او تقلید کردند احمد یک قدم دیگر برداشت و در گوشهای از اتوبوس یک یخچال نصب کرد تا مسافران در سفرهای طولانی از نوشابة خنک استفاده کنند. بعدها به همان نسبت که کارش رونق پیدا میکرد قدمهای دیگری برمیداشت : بهجای بهکارگیری چکش و ارّة معمولی، وسایل برقی و ماشینی به کار میبرد. چند متخصص اتاقسازی از آلمان آورد. بهجای رنگ کردن اتوبوس با قلم مو، اتاق رنگ درست کرد. یک سالن نیز برای ساخت صندلیهای راحت مخصوص اتوبوس ساخت تا مسافرانی که چندین ساعت روی صندلی مینشینند احساس ناراحتی نکنند. این کارگاه صندلیسازی بعدها الهامبخش او در ساختن نخستین کارخانه بزرگ مبلسازی ایران به نام "مبلیران" شد.»
او را دعا میکنند
خاستگاه خیامیها از خانواده فقیر و مذهبی بود. در هیچ دوره زمانی کسبوکار خیامی از این دو مولفه جدا نبودند به طوری که هنوز هم کارگران قدیمی ایرانخودرو به یاد دارند که در ایام محرم، هیات بزرگ عزاداری خیامی در دهه دوم و در حیاط کارخانه به راه بود. احمد و محمود هم همیشه مقابل ورودی هیات ایستاده و از مهمانان استقبال میکردند. در دورهای که هنوز ایرانناسیونال را راهاندازی نکرده بود، برای کارگرانش در منطقه نیروی هوایی تهران خانههایی احداث کرد و شهرتی هم به دست آورد. در این دوره محمود همچنان در مشهد به اداره گاراژ مشغول بود ولی احمد از او دعوت کرد که به تهران بیاید.
سفر دور دنیا
تقریباً تمامی سرمایهداران دهه ۴۰ ایران یک ویژگی مشترک داشتند. آنها برای اطلاع از وضعیت اقتصاد جهان و همچنین پیدا کردن کالایی که باید تولید کنند، راهی اروپا میَشدند. علیاکبر رفوگران، مؤسس کارخانه بیک، برخوردار ، ایرانی موسس کفش ملی و حتی خاندان خلیلیها این رفتار را پیش گرفتند. احمد هم پس از آنکه کسبوکارش در تهران را به محمود سپرد، راهی اروپا شد. او قصد داشت یک خودروی سواری مناسب برای تولید در ایران پیدا کند. در زندگینامهاش آمده: «او ابتدا به ایتالیا رفت و کارخانههای اتومبیلسازی فیات و لانچیا توجه او را جلب کرد. سپس به اسپانیا رفت. در آن زمان کارخانه اتومبیلسازی فورد آمریکا در اسپانیا اتومبیلهای کوچکی به نام «فی یستا» تولید میکرد. احمد پس از اسپانیا راهی آلمان، فرانسه، انگلستان، سوئد و آمریکا شد. او از کارخانههای اتومبیلسازی فولکس واگن، مرسدس بنز، دکا و آلمان، پژو، سیتروئن، رنو فرانسه و کارخانة «روتس» سازندة اتومبیلهای هیلمن، آرو و آونجر و همچنین از جاگوار در آن کشور بازدید کرد. در سوئد هم اتومبیلهای «ساپ» و «ولوو» توجهش را جلب کرد.» او خودروی «آرو» از کارخانه روتس انگلیس را انتخاب کرده بود. این کارخانه ورشکسته بود و به همین دلیل هم قرارداد همکاری میان این شرکت و خیامی، به نفع طرف ایرانی بود. حاصل مسافرت خیامی قراردادی شد که صنایع نوین ایران را دگرگون کرد.
خدنگ ایرانی
خیامیها به سرعت شرکت ایران ناسیونال را تأسیس و برای طراحی لوگو از نمادهای اساطیری و باستانی ایران استفاده کردند. «آرو» در انگلیسی به معنای تیر، خدنگ و پیکان بود. به همین دلیل آنها نام خودرو جدید را پیکان گذاشت. راهاندازی کارخانه هم با حمایتهای وسیع همراه شد به طوری که هویدا نخستوزیر وقت در آیین افتتاحیه خط تولید پیکان شرکت کرد و همانجا هم آرزو کرد که بهزودی هر ایرانی یک پیکان داشتهباشد. انوشیروان روحانی موزیسین معروف هم آهنگ ماندگار «تولدت مبارک» را برای اولین پیکانی که از خط تولید خارج شد، ساخت.
مونتاژ ماندگار
خط تولید ایرانناسیونال بر محور مونتاژ شکل گرفت و برادران خیامی هم هیچگاه ادعای تولید کامل پیکان را نداشتند. موضوع تولید داخلی در سالهای پس از انقلاب پیش کشیده شد. آنچنان که در خاطرات خیامی آمده:« کارخانه ایران ناسیونال روز ۱۲ مهرماه ۱۳۴۱ با سرمایهای در حدود ۱۰ میلیون تومان و با هدف مونتاژ و تولید انواع خودرو در خیابان اکباتان تهران متولد شد و از ۲۸ اسفندماه ۱۳۴۲ با تولید اتوبوس شروع به کار کرد. موسسان اولیه این کارخانه آقایان حاج علیاکبر خیامی، احمد خیامی، محمود خیامی و خانمها مرضیه خیامی و زهرا سیدی رشتی بودند. در سال ۱۳۴۵ قراردادی بین شرکت ایران ناسیونال و تالبوت در مورد مونتاژ و ساخت خودروی پیکان منعقد شد و بهطور رسمی تولید پیکان در اردیبهشت سال ۱۳۴۶ با ظرفیت ۶۰ هزار دستگاه و با حضور مقامات کشورى آغاز شد. در سال ۱۳۵۳ خط تولید وانت شکل گرفت و کارخانه ریختهگری و موتورسازی نیز دایر شد تا نسبت به ساخت شش قسمت از موتور پیکان ۱۶۰۰ اقدام کند. جالب است که تولید پیکان پس از یک دهه تولید در انگلستان، در ایران شروع شد. محبوبترین مکانهایی که بعد از ایران این خودرو در آن تولید یا فروخته شده است را میتوان انگلستان و استرالیا دانست. در سال ۱۹۶۹ مدل دولوکس پیکان و در ۱۹۷۵ بهترین مدل پیکان که در ایران معروف به پیکان اونجر است ساخته شد. تالبوت در آن زمان موتور پرتحرک فورد را بر روی پیکان گذاشته بود. پیکان تا قبل از انقلاب در بیش از شش مدل تولید شد که پیکان استیشن، دولوکس، کار، جوانان برخی از مدلهای قبل از انقلاب پیکان است.» کار خیامی و پیکان به خوبی پیش میرفت تا اینکه انقلاب به وقوع پیوست.
پس از بحران
انقلاب طومار بسیاری از خانوادههای سرمایهدار در ایران را به هم پیچید. اتهام خاندان خیامی ارتباط با خاندان پهلوی اعلام شدهبود. خیامیها افرادی متدین بودند و به همین جهت تصور میکردند در سالهای پس از انقلاب بلایی روی سرشان خراب نشود ولی نام آنها در لیست معروف به ۵۳ نفر ( البته بعدها نام حاج طرخانی از این لیست خارج شد) قرار گرفت و اموالشان مصادره شد. کارخانه به وزارت صنایع سنگین واگذار شد و با مدیری دولتی برای اداره آن منصوب شد. مدتی بعد از انقلاب خیامیها همچنان در ایران حضور داشتند و امیدوار به بازگشت کارخانه بودند. پس از آن راهی انگلیس شدند و در آنجا بازهم کسبوکاری جدید برای خودشان راه انداختند ولی بیشترین زمان کاریشان را صرف امور خیریه میکردند. خیریه آنها در لندن در دسته معروفترینها به شمار میآمد و حتی در سالهای پس از انقلاب و با واسطه در خراسان بیش از ۱۰۰ مدرسه ساختند. داستان خیامیها ماجرای خاندانی است که از هیچ به ثروت رسید و باز هم سقوط کرد و تا پایان عمر ترجیح داد به جای مبارزات شبهسیاسی به کار خیریه بپردازد.
بهراد مهرجو