عقربه ها جلو نرفت و به جای آن میخواهند کارمندان را عقب بکشند. تنها موردی که ظاهرا خواستار جلو کشیدناند روسری نسوان است. در باقی امور طرفدار عقب کشیدناند. (چرا با شبکه نمایش خانگی مخالفاند چون دلشان لک زده برای روزگاری که تلویزیون دوشبکه بیشتر نداشت)!
در این فقره اما میتوان پرسید اگر ساعت ۶ صبح موجب کاهش مصرف انرژی میشود، خود ساعت را جلو میکشیدید همین نتیجه را داشت. چون حسب ظاهر ۷ بود در حالی که در واقع ۶ بود. منتها ذهنیت سنتی که جلو بردن ساعت را موجب اخلال در انجام مناسک میدانست ساعت را به وضع سابق برگرداند و به جای آن از کارمندان خواسته شده زودتر و ۶ صبح سرکار باشند.
سحرخیزی خوب است اما مراجعان دستگاه های دولتی چه؟ آنها که از ۶ صبح نمیآیند.در دهه ۶۰ وقتی که جعبه کبریتهای بزرگی به قصد صرفهجویی ساخته شد به اندازه بیسکوییت مادر ، لطیفه ای بر سر زبانها افتاد: ژاپنیها تلویزیون می سازند قدِ قوطی کبریت و ما هم کبریت ساختهایم به اندازه تلویزیون! سالهای جنگ بود و کم تجربگی و امکانات کم. بعد از ۴۵ سال اما تصمیماتی این گونه هم اسباب شگفتی است و هم انبساط خاطر.سحرخیزی خوب است اما خانوادهای را در نظر بگیرید که زن و شوهر هر دو کارمندند و فرزند خردسال را به مهد میسپارند. منتها مهد خصوصی است و ۶ صبح باز نمیکند.
اگر یک ساعت تا محل کارشان فاصله باشد و مرد اول همسر را برساند و بعد خود سر کار حاضر شود، در آن ساعت بچه را به کی و کجا بسپارند؟ مگر نمیگویند فرزند بیاورند و دنا بگیرند؟ نکند منظورشان این است که سه فرزند بیاورید و زن هم دیگر کار نکند.حال بچه را کجا بگذارند؟ گیرم نزد مادر بزرگ. بنده خدا به خاطر نوه باید زودتر بیدار شود. آن کارمندان کجا صبحانه بخورند؟ لابد در اداره.
مغازهداری که شب تا ۱۲ بیدار بوده صبح ساعت ۱۰ باز میکند و تازه ۱۱ به بانک میرود و طبیعی است که در ساعات پایانی حجم مراجعین انباشته میشود. از ۶ تا ۹ صبح به صبحانه و گپوگفت میگذرد و از ۹ تا یک بعدازظهر به کار فشرده.معلوم نیست دقیقا دنبال چه هستند؟ یک بار کسی از مقام سابقی پرسیده بودید آیا فلان کار نقشه خودتان نبوده و از قبل برنامهریزی نشده بود و او پاسخ داد: اگر این قدر برنامهریز بودیم که اوضاع این نبود!
به نظر می رسد از این که کارمندان مثل موم در مشت شان باشد لذت میبرند. دیگر مثل سابق صدای اعتراضی هم از کارمندان نمیشنویم و این میزان تبعیت باب میل است. زنان کارمند با رعایت پوشش مورد نظر و مردان کارمند از این پس با سحر خیزی. اگر سعدی علیه الرحمه زنده بود به جای «خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار» چه بسا این گونه میسرود:
بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار
مثل کله پزها میرویم ما سرِ کار!
البته که کاهش مصرف انرژی در ماه های گرم یک ضرورت جدی است اما مگر در همه کشور یک سان است که یک حکم کلی برای همه ایران صادر کردهاید؟ چرا تصمیم گیری را به خود استان ها نسپردهاید؟ رابطه بین بانکها به هم میخورد؟ آن طرف چه؟ کارمندی که در کرج زندگی میکند و در تهران شاغل است چگونه خود را برساند؟ شب کی بخوابد؟ با چهره پف کرده و خواب آلود بیاید؟ بعد از ظهر چه کار کند؟ مدیرانی که گاه تا غروب در اداره اند چه؟ کارمندان را مرخص کنند یا اضافه کار بدهند؟
با این طرح عملا ۶ تا ۷ و حتی ۸ صبح بی ارباب رجوع سپری خواهد شد و ساعت کار فشرده می شود. شاید هم به این نتیجه رسیده اند که دو ساعت کافی است و باقی را باید استراحت کنند.مهم ترین آموزه فرهنگ و ادبیات ایران کم آزاری است ولی در این طرح بچه را باید صبح زود بیدار کنند و بیازارند تا به مادربزرگ بیچاره بسپارند و او را هم بیازارند.رییس اداره که دیشب تا دیر وقت بیدار بوده صبح خواب آلود بر سر کار بیاید و بساط نان بربری و پنیر لیقوان و گردو با چای شیرین یا کره و عسل یا مربا با تخم مرغ عسلی بچیند و اگر شرکت پردرآمدی باشد آب پرتقال هم اضافه شود و اسم این طرح را بگذارند کاهش مصرف انرژی.
چرا؟ چون با جلو کشیدن ساعت مخالف اند. اگر مشکل فقط در مصرف انرژی و بیم قطع برق است بسیار خوب با دورکاری مشکل را حل کنید.با این طرح از ساعت یک بعد از ظهر و در حالی که مردم همه در حال فعالیت اند ادارات و دستگاه های دولتی به تعطیلی می روند تا صبح روز بعد. یکی هم نیست بگوید این همه نبوغ حاصل کدام اندیشه درخشان است و چرا ساعت ها را جلو نکشیدید؟ می توانستید اسم را عوض کنید و مثلا بگویید خنثیسازی توطئه عقربهها!
سروش بامداد