فردوسیپور قطعا قابل قیاس با افرادی هم نیست که به سادگی با اولین اختلاف بار سفر میبندند و حاضر میشوند در رسانههایی که از طرف دشمنان مردم ایران پشتیبانی مالی میشوند علیه کشور موضع بگیرند یا حتی مجریگری کنند. با این حال این تواناییها مادامی که یک مشکل اصلی را حل نکند نهتنها نمیتواند کمک حال یک مجموعه رسانهای باشد بلکه مخرب هم خواهد بود.خوب است ابتدا یک مسئله را حل کنیم. قطعا رویکرد سیاسی مجریهای صداوسیما به عنوان یک عامل موثر در حضور یا عدم حضورشان در برنامههای تلویزیونی مطرح نیست.
در حال حاضر مجریهای زیادی در صداوسیما وجود دارند که به جناحهای مختلف سیاسی تعلق خاطر دارند. رشیدپور شاید یکی از مثالهای خوب برای این ادعا است. مجری برنامههای انتخاباتی حسن روحانی، هم در دوره ریاست جمهوری وی در صداوسیما حضور داشت و هم بعد از آن به اجرا در این سازمان پرداخته است. پس ماجرا خط و ربط سیاسی نیست.صداوسیما یا هر مجموعه دیگر قواعدی دارد که همه کارکنان و عوامل آن مجموعه ملزم به رعایت آن هستند. اگر برنامهای در اداره کل اجتماعی صداوسیما تولید و پخش میشود قطعا باید در چارچوب اهداف آن اداره کل تعریف شود. یا اگر برنامهای در بخش سیاسی تولید میشود نمیتواند در حوزه خانواده ورود کند و …
برنامه نود هم طبق ساختار صداوسیما یک برنامه ورزشی بود. زمانی که این برنامه با مجریگری فردوسیپور از چارچوب یک برنامه ورزشی خارج میشد و در ساحت سیاسی یا اجتماعی ورود میکرد به این معنا بود که این برنامه از اهداف اصلی خود دور میشد و در مسیری خارج از رسالت خود گام بر میداشت.ایام مذاکرات برجام را به یاد بیاورید. فردوسیپور با محمدجواد ظریف مصاحبه اختصاصی انجام داد و تلاش کرد این مصاحبه از صداوسیما پخش شود. یا زمانی که پلاسکو فروریخت، بخشی از برنامه نود را به این ماجرا اختصاص داد و درباره این موضوع گفتگو کرد. اگر بنا باشد هر مجری یا تهیهکننده صداوسیما بنا به تشخیص خود عمل کند، نقش راهبردها، اهداف، مدیران شبکهها و مسوولان صداوسیما چیست؟ اتاق فکرهایی که برای تولیدات مختلف صداوسیما ایدهپردازی میکنند و اهدافی را تعیین میکنند کجای کار قرار میگیرند؟ اساسا کدام رسانه یا مجموعهای میتواند به تشخیص فردی عمل کند و اهداف و رسالتهای خود را نادیده بگیرد؟
برنامهای که برای مخاطب ورزشی صداوسیما تولید میشود باید در راستای اهداف ترسیم شده همان بخش پیش برود نه اینکه بنا به تشخیص مجری یا تهیهکننده آن و به اقتضا زمان وارد حوزههای اجتماعی، سیاسی و … بشود. این رفتار غیر حرفهای هم ضربه جدی به اهداف اصلی خود آن برنامه وارد میکند و هم ممکن است خطوط و چارچوبهای دیگر بخشهای صداوسیما را نقض کند. این تناقضات برای هیچ فرد یا گروهی استثنا نمیشود. همه ملزم به رعایت این چارچوبها هستند تا یک مجموعه بتواند ادامه حیات داشته باشد. در غیر این صورت مفاهیمی مانند نظم تشکیلاتی، ساختار و کار گروهی بیمعنا میشود.روزهای اول که ریاست جدید صداوسیما سکان این دستگاه عریض و طویل را به عهده گرفت مورد یک سوال قرار گرفت که از قضا بازتاب رسانهای هم داشت. رییس رسانه ملی در پاسخی هوشمندانه به درخواست فردی که از او خواسته بود اجازه بازگشت فردوسی پور به صداوسیما را بدهد گفت: بازگشت وی منعی ندارد.بلافاصله برخی رسانهها به گونهای وانمود کردند که مشکل فردوسیپور رئیس قبلی صداوسیما بوده و حالا با رفتن وی این مشکل حل شده! با این حال بعد از گذشت ماهها از دوره ریاست جدید سازمان صداوسیما، اتفاق جدیدی نیافتاد و همچنان عادل فردوسیپور صرفا در شبکه ورزش این سازمان به فعالیت خود ادامه داد.
اکنون و بعد از گذشت این چند ماه بار دیگر این مجری سابق صداوسیما در اظهاراتی توانست خود را به صدر اخبار رسانهها برگرداند. عادل سخنانی گفت که حتی از سوی برخی چهرههای انقلابی هم مورد تمجید قرار گرفت. برخی هم بلافاصله با مظلومنمایی از فردوسیپور مطالبه بازگشت وی را به صداوسیما مطرح کردند.
با این حال به نظر میآید دلیل عدم حضور عادل در برنامههای پر مخاطب صداوسیما روشن باشد. مانع اصلی سد راه عادل اقدامات غیر حرفهای است که مانند همه مجریان رسانههای حرفهای دنیا باید خود را ملزم به رعایت آن میدانست و به قواعد و قوانین سازمان متبوع خود احترام میگذاشت که چنین نکرد. این ماجرا صرفا به فردوسیپور هم منتهی نمیشود. فرض کنید یک بازیکن فوتبال همین سبک و سیاق فردوسیپور را در پیش بگیرد. فارغ از ماموریتها و وظایفی که به دوش آن بازیکن گذاشته شده باشد و به تشخیص خود در زمین بازی عمل کند. احتمالا اگر خود فردوسیپور بخواهد این بازیکن را در مقام یک کارشناسی ورزشی تحلیل کند او را مورد نقد قرار میدهد. بازیکن سالاری کل نظم تیم را بر هم میزند و طبیعی است هیچ تاکتیک تیمی به سرانجام نخواهد رسید.