به عنوان یک اقتصاددان، مایل بودم در یک چنین، هنگامه و ساعاتی از چشمانداز روشنی که پیش روی کشور در بخشهای مختلف وجود دارد، سخن بگویم. اما چه کنم که شادی و سرور یک فرآیند همگانی است و از سینهای به سینهای دیگر منتقل میشود. مانند «غم»، «اضطراب» و «ترس از آینده» که در ناخودآگاه جمعی جامعه مینشیند و بر قلبهای همگان سنگینی میکند. وقتی حال همسایه ما، همکار ما، همشهری ما و هموطن ما خوب نباشد، حال ما هم خوب نخواهد شد.
همانگونه که سالها قبل شاعران این سرزمین، بنی آدم را اعضای یک پیکر فرض کردهاند که در آفرینش از یک گوهر برخاستهاند. براساس این مدل فکری، آنکس که درد همسایه و هموطن خود را نداشته باشد از آدمیت بویی نبرده است. واقع آن است تورم فزایندهای که طی دهههای متمادی سایه سنگین خود را بر ساختارهای اقتصادی و معیشت مردم انداخته، روزهای پایانی سال را برای طیف وسیعی از خانوادهها به یک کابوس بدل کرده است.
پدران و مادرانی به عنوان سرپرستان خانوار در زیر پوست این شهر وجود دارند که آمدن عید نه تنها باعث لبخند و شادی آنها نمیشود، بلکه باعث دلتنگی و سرشکستگی آنها است. پدرانی که خدا خدا میکنند، هرچه سریعتر عید به پایان برسد تا اندکی از بار شرمندگی آنها کاسته شود و مادرانی که دردمندانه از بازارها عبور میکنند، بدون اینکه توانایی پاسخگویی به نیازهای فرزندان خود را داشته باشند. براساس آمارها میزان استقبال خانوادهها از خریدهای نوروزی کاهش فراوانی پیدا کرده که این روند ناشی از گسترش فقر در جامعه است. مقابله با فقر هم برخلاف تصور دولتمردان، راهحل کوتاهمدت ندارد و یک پروسه پیچیده و زمانبر است. شرایط اقتصادی کشور، ناشی از حداقل یک دهه فقدان سرمایهگذاری، کاهش ارزش پول ملی و کاهش قدرت خرید مردم است.
در اقتصادی که یک دهه تورم دورقمی و افسارگسیخته را تجربه کرده و نظامات بازتوزیع ثروت در آن دچار ایرادات اساسی است، طبیعی است که هر روز بر جمعیت فقرای آن افزوده شود. وقتی در اقتصادی نظامات باز توزیع ثروت کار نمیکند و عملا به نفع ثروتمندان و به ضرر فقرا تنظیم شده، تورم کاملا به دهکهای کمبرخوردار تحمیل میشود. این روند از یک طرف شکاف طبقاتی را افزایش و از سوی دیگر قدرت خرید مردم را کاهش میدهد. آمارها نشان میدهد که سهم طبقه فقیر از ۱۰درصد به ۲۵درصد افزایش پیدا کرده است. ضمن اینکه سهم طبقه متوسط نیز کاهش پیدا کرده و فاصله بین دهک متوسط و دهکهای فقیر کم و کمتر شده است. در چنین اقتصادی، فشار معیشتی فراوانی روی دهکهای محروم تلنبار میشود.
در سایر کشورها از طریق بازتوزیع ثروت به گونهای برنامهریزی شده که مدام شاقول نظام طبقاتی در وضعیت متعادل قرار گیرد. یعنی نظام حکمرانی از طریق نظامانت مالیاتی، یارانهای و بانکی از طبقه محروم حمایت میکنند. اما در ایران اساسا مالیات بر ثروت واقعی وجود ندارد. نظام بانکی ایران هم کاملا در اختیار ثروتمندان است چرا که ثروتمندان از وثایق کافی و نفوذ بالا برخوردارند و میتوانند وامهای کلان بگیرند. این روند معیوب، دقیقا در خصوص نظام یارانهای نیز وجود دارد، یارانههای هنگفت پنهان در اقتصاد ایران به نفع ثروتمندان تنظیم شده است. یک دهه اقتصاد متورم با میانگین تورم ۳۵درصدی در ۴سال اخیر، باعث شده تا اقشار محروم جامعه حتی برای تامین اقلام ضروری خود هم با مشکل مواجه شوند.
در بطن این شرایط دشوار اقتصادی، زمانی که راس هرم اجرایی کشور، ناگهان اعلام میکند که فقر مطلق باید ظرف ۱۵روز ریشهکن شود، همه در بهت و حیرت فرو میروند. فقر یکشبه ایجاد نشده که یکشبه از میان برود. وضعیت فعلی، برآمده از دهههای سوءمدیریت، تحریم و تورم است. اقتصاد ایران یکی از کشورهایی است که همواره تورمهای بالا را تجربه کرده و نظامات بازتوزیعی ثروت نیز نتوانسته به وظایف خود عمل کند. در یک چنین اقتصادی برای مقابله با فقر، اصلاحات ساختاری نیاز است. در وهله نخست میبایست برای رفع ریشههای تورم برنامهریزی و تلاش شود. در وهله بعد باید ۳نظام بازتوزیع ثروت اصلاح و کارآمد شود. تازه بعد از انجام این اصلاحات ساختاری، برای رفع فقر موجود سالها زمان نیاز است تا دهکهای محروم در وضعیت احیای دوباره قرار گیرند.
از سوی دیگر برای خشکاندن ریشه تورم، ضمن اصلاحات داخلی باید موضوع تحریمها نیز حلوفصل شود. ایران برای رشد اقتصادی مستمر به جذب سرمایه نیاز دارد تا از طریق بهبود مناسبات ارتباطی با جهان پیرامونی و اصلاحات داخلی به سمت کاهش فقر حرکت کند. افزایش سهم ۲۵درصدی فقرا ماحصل دههها توقف و اختلال در نظامات بازتوزیع ثروت در کنار فساد مستمر است که متاسفانه نهادینه شده است.
وحید شقاقی شهریبرای