قبل از آنکه در مردادماه سال 99 شاخص کل مرز دو میلیون را رد نماید، 25 کارشناس اقتصادی از حباب داشتن بازار سرمایه سخن گفته بودند و در نامه به رییس جمهور پنج راهکار را برای کاهش پیامدهای مخرب رشد شاخص با سرعت اعجابآور ارایه کردند. آن پنج پیشنهاد چنین بود: ۱. عرضه بدون تعلل داراییهای بورسی دولت ۲. افزایش نرخ سود بازار بین بانکی و سپردههای بانکی توسط بانک مرکزی ۳. شتابدهی به عرضههای اولیه شرکتها و افزایش درصد شناوری ۴. توقف هر نوع پیامدهی سیاستگذاری در معنای بیمهگریِ کلان بورس ۵. کنترل مؤثر در نظارت بانکی برای جلوگیری از تزریق اعتبارات جدید بانکی به بازار بورس و جلوگیری از رشد بیش از حد نقدینگی.
هر چند دولت با ورود شماری از شرکتها برای ورود به بورس در قالب سهام و عرضه اولیه موافقت کرد؛ اما حجم شرکتهای جدید به غیر از شستا به میزانی نبود که داراییهای جدید را مدیریت نماید و از رشد شتابان بازار سرمایه جلوگیری نماید، مهمتر آنکه سایر مسائل مطرح شده در همان نامه از سوی اهالی اقتصادی دولت نادیده انگاشته شد. گویی نتیجه دهها جلسه نمایندگان مجلس شورای اسلامی با مسئولان اقتصادی دولت، سخنان ریاست مجلس درباره جلوگیری از سقوط شاخص و تغییر ریاست سازمان بورس در نهایت به این نقطه ختم شد که نه تنها بازار سرمایه سبز پوش نشود و به رشد عادی خود ادامه ندهد، بلکه با اندک رشدی سهامداران خرد دارییهای خود را به حراج گذاشتند و با ضرر چشمگیر ماندن در بازار و کسب سود در آینده را رها کردند، رفتاری که تا زمان حال نیز همچنان ادامه دارد. کارگزاران دولت دوازدهم که از اواخر سال 98 با انجام تبلیغات گسترده در فضای مجازی و رسانههای رسمی زمینه ساز جذب داراییهای شهروندان به این بازار را ایجاد کرده بودند، پس از افول شاخص کل، به جای آنکه اعتماد شهروندان و شفافیت بازار سرمایه را سرلوحه کار خود قرار دهند، به یکباره ترجیح دادن درباره رشد و افول سریع بازار سکوت اختیار کنند و سهامداران خرد را به یادگیری، کسب آموزشهای بیشتر و تعجیل نداشتن در کسب سود پند و اندرز بدهند. موضوعاتی که نه تنها قبلتر از آن از سوی مدیران اقتصادی دولت سخنی درباره آن به میان نیامده بود، بلکه کلیت حرف دولتمردان به این نقطه ختم میشد که دولت تمام قد پشت بازار سرمایه و داراییهای شهروندان ایستاده است.
در این میان آنچه مورد توجه مدیران اقتصادی دولت و حامیان بازار سرمایه در داخل بدنه سیاستگذار دولت مورد توجه قرار نگرفت، دقت به سیالیت اعتماد شهروندان بود. اعتمادی که ساختن و بهرهبردن از آن با دشواری بسیار امکان پذیر است، ولی دولت به جای حفظ این اعتماد و دقت به این موضوع که اعتماد و باورپذیری مردم سرمایهایی دایم در سبد دولت و سایر چهرههای سیاسی نیست، به تخریب و ترویج بیاعتمادی در میان سهامداران اقدام کرد. آنچه طی ماههای گذشته بر سر بازار سرمایه رفته و میرود نتیجه سیاستگذاریها و موضعگیریهای مجلس نشینان و دولتمردان درباره بازار سرمایه و سایر بازارهای اقتصادی است. هنگامهای که گوشهای دولت برای شنیدن برخی انتقادها از سیاستهای اقتصادی شنوا نیست و هرگونه نقد و انتقادی را به مثابه تخریب دولت فهم میکنند و همزمان شماری از سیاستمداران گمان میکنند رشد و افول بازار سرمایه با انجام سخنرانی، نطق پیش از دستور و حضور در جلسات اقتصادی و طرح شعارهای جدید فراهم خواهد شد، نه تنها اعتماد از دست رفته و بازگشت سرمایهها تحقق نخواهد یافت، بلکه شاهد روال معکوس خواهیم بود. آنچه به عنوان خروج نقدینگی از بازار سرمایه عنوان شده و میشود، بیش از آنکه خروج داراییها و سرمایه شهروندان باشد، خارج شدن اعتماد از دست رفته از بازار سرمایه است. گویا بورس سرمایه اجتماعی شهروندان را بیش از گذشته دچار خدشه کرده است.
رضا صادقیان