اظهارات اقای هاشمی پرسشهای بسیاری را به ذهن انسان متبادر میسازد. نخست آن که آیا این صحبت صرفا ناظر بر تصمیم کسانی است که قصد دارند نامزد شرکت در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۰ شوند یا یک دیدگاه کلی نسبت به انتخابات ریاست جمهوری از آغاز تا به امروز است؟ چه اگر این گفته فراشمول باشد در آن صورت همه کسانی را که در چهار دهه گذشته کاندیدای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری شده بودند از جمله ابوی ایشان مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی را در بر خواهد گرفت که منطقا چنین برداشتی از صحبتهای ایشان نمیتواند چندان درست باشد. بنا بر این به احتمال قریب به یقین رئیس شورای شهر تهران در قائل شدن رابطه میان داشتن عقل و کاندیدا شدن برای انتخابات ریاست جمهوری ناظر بر آینده و به طور اخص انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۰ است، که حالا باید دید کاندیداهای بالقوه شرکت در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده که شماری از آنها از هم اکنون به شکل زیر پوستی مبارزه برای کسب پیروزی در انتخابات را آغاز کردهاند و چهرههای شناخته شدهای برای مردم هستند چه واکنشی به گفتههای رئیس شورای شهر پنجم از خودنشان خواهند داد و این اظهارات چه بازتابهایی را در جامعه و در محافل مختلف سیاسی به همراه خواهد داشت.
اما صحبتهای آقای هاشمی تا جایی که به گستردگی مسئولیتهای ریاست جمهوری به عنوان فرد دوم در سلسله مراتب اجرایی در کشور ما و محدود بودن دایره اختیارات این دومین مقام مربوط میشود چندان دور از واقعیت نیست و یقینا ایشان با مشاهده عینی مشکلاتی که بر سر راه روسای جمهوری دورههای مختلف وجود داشته و موج نارضایتی که عملکرد دولتها خصوصا دولت دوازدهم در جامعه به وجود آورده و یکی از سختترین شرایط اقتصادی را برای مردم و مملکت رقم زده به چنین نتیجهای دست یافته است. مفهوم دیگر گفته ایشان مبنی بر این که آدم عاقل کاندیدای ریاست جمهوری نمیشود این است که تنها یک آدم از جان گذشته در کشور ما خود را نامزد شرکت در انتخابات ریاست جمهوری میکند. اما واقعیت این است که افکار عمومی با نظریه مرتبط بودن کوه مشکلات امروز اقتصادی کشور و زندگی غم انگیز اکثریت مردم زیر فشار همه جانبه این مشکلات با محدود بودن اختیارات ریاست جمهوری چندان موافقت ندارند. همچنان که مردم حاضر نیستند آن طور که آقای دکتر روحانی میگوید بپذیرند که هر چه مشکل اقتصادی فقر فاصله طبقاتی نرخ بالای بیکاری اختلاسهای کلان و مفاسد اداری و اقتصادی در کشور وجود دارد مربوط به تحریمهای اقتصادی آمریکاست و سیاستهای غلط اقتصادی و سوء مدیریت دولتمردان و مدیران اجرایی کشور هیچ نقشی در ایجاد این مشکلات نداشته است.
مردم قبول ندارند که گرانی لقمه نان و پنیر سفرههای آنها هم نتیجه تحریمهای آمریکاست و به حق سوال میکنند چرا حتی در دوران هشت سال جنگ تحمیلی عراق علیه ایران زیر بمبارانها و موشک بارانها که به مراتب بدتر از تحریمهای اقتصادی آمریکا بود این همه فشار اقتصادی و معیشتی بر مردم وارد نمیشد و حق دارند سوال کنند کسانی که کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری میشوند و به پیروزی هم میرسند، آیا به قانون اساسی اشراف کامل ندارند و محدوده مسئولیتها و اختیارات رئیس جمهوری در چارچوب این قانون را به خوبی نمیشناسند که در جریان مبارزات انتخابات ریاست جمهوری آن همه قولها و وعدههای بزرگ و رویایی به مردم میدهند و تحقق وعدههای خود را هم به هیچ اما و اگر و شرط و شروطی موکول نمیکنند؟
نمونه بارز آن وعدههای بسیار بسیار بزرگی بود که آقای دکتر روحانی حقوقدان هم در دوره اول و هم در دوره دوم مبارزات انتخاباتی برای رفتن به ساختمان پاستور به مردم داد ولی کوتاه زمانی بعد از به دست گرفتن زمام امور اجرایی کشور به تدریج گناه ناکامیها و شکستهای دولت خود را یا به گردن نهادهای دارای زر و زور اسلحه انداخت و یا حالا که در ارتباط با کوه مشکلات اقتصادی کشور به طور کامل از دولت خود سلب مسئولیت کرده و برای شناسایی عامل تمامی این مشکلات آدرس کاخ سفید را به مردم میدهد.
یقینا آقای محسن هاشمی به خاطر درسهایی که از حال و روز و رفتار و کردار روسای جمهور خصوصا از دوره نهم به این سو گرفته است به چنان نتیجهای در خصوص رابطه میان عقل با کاندیداتوری انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۰ دست یافته است.
نویسنده : غلامرضا کیامهر