این امر برابرشماریِ دارندگانِ مدارک سطح 2 و 3 حوزههای علمیه با دانشآموختگان کارشناسی و کارشناسیارشد رشتههای زبان و ادبیات فارسی، علوم اجتماعی و تاریخ که به آنان امکان استخدام مانند دارندگان مدارک این رشتهها را می دهد موجب اعتراض و انتقاد انجمنهای تخصصی علوم اجتماعی، تاریخ و ادبیات به وزارت آموزش و پرورش و درخواست لغو این تصمیم شده است.
انجمن علمی زبان و ادبیات فارسی در بیانیۀ اعتراضی خود آورده است: «استادان این رشته که متاعشان به ثمن بخس در چهار سوق منفعت و بی تمیزی عدهای کارناشناس کارنابلد حراج شده دیگر با چه استدلالی دانشجویانشان را به ضرورت خواندن دهها درس تخصصی برای آماده شدن در تدریس درسهای زبان و ادبیات فارسی تشویق کنند؟»این استادان پرسیدهاند: « 200 واحد درسی مرتبط با رشته و پایاننامه و نقشۀ جامع علمی، سند تحول راهبردی علم و فناوری و برنامۀ پنجم توسعه و تأکید بر زبان فارسی به عنوان بنای هویت ملی چه میشود؟»
هفت انجمن تخصصی و علوم اجتماعی و تاریخ هم این تصمیم را «نشانۀ بی توجهی به دانش و تخصص در تصدی نقش معلمی» دانسته و هشدار دادهاند قرار گرفتن دانش آموختگان حوزوی در جایگاه غیر تخصصی از اعتبار اخلاقی و اجتماعی آنان میکاهد.داستان به زبان سادهتر این است که آموزش و پرورش به طلابی که سطح 2 و 3 حوزه را گذراندهاند به چشم دانشآموختۀ لیسانس و فوق لیسانس تاریخ و علوم اجتماعی و ادبیات مینگرد و قریب 15 هزار نفر از آنها را در صورت قبولی در آزمون و همچون واجدان مدارک دانشگاهی مرتبط استخدام میکند.
در این میانه اما دکتر غلامحسینزاده رییس انجمن استادان زبان و ادبیات فارسی پرسیده است: «این دانشآموختگان دربارۀ زبان فارسی چه آموزشی دیدهاند؟ آیا دستور زبان خواندهاند و با متون ادبی و شاهنامه آشنایند؟ آثار عرفانی و سبکهای ادبی ما را میشناسند؟ با تاریخ ادبیات و تحولات زبان آشنا هستند یا هیچ یک را نمیدانند؟»
جدای این پرسش ها این نکات را میتوان یادآور شد:
1- آیا درسطح 2 و 3 در حوزه تاریخ و ادبیات و علوم اجتماعی در حد دانشگاهی میخوانند و وقتی نخواندهاند چگونه میخواهند آموزش دهند؟
2- اگر هدف این طرح ایجاد اشتغال برای تحصیلکردگان حوزوی است چرا فرصت های شغلی فارغالتحصیلان دانشگاهها را میخواهند بگیرند؟ منظور از وحدت حوزه و دانشگاه این نبوده و در مجموع به نفع حوزهها نیست. چون آنان را به کارمندان دولت و آموزش و پرورش تبدیل میکند. آن هم دور از تخصصهای مربوطه و نگاه همۀ همکاران به آنان هم مثبت نخواهد بود.
3- جوهرۀ ادبیات، عشق و عرفان است و به عکسِ متون عرفانی و ادبی ما که در آنها از عشق و وحدت وجود سخن به میان آمده در متون مذهبی که طلاب و روحانیون میخوانند سخنی از عشق نیست.
اینان چگونه میخواهند حافظ و مولانا را تدریس کنند؟ به سوی عرفان میگروند یا تحتالشعاع مذهب قرار میدهند یا به مرور کتب تاریخ و ادبیات و علوم اجتماعی را بیش از این ایدیولوژیک خواهند کرد؟ تاریخ نیز تنها تاریخ اسلام نیست و تاریخ اسلام تنها تاریخ تشیع نیست. نگاه ایدیولوژیک به تاریخ داستانوارگی و جذابیت قصه های آن را میستاند. در همین تلویزیون جمهوری اسلامی چند نفر تاریخ میگویند. از روحانیون، پذیرفتنیتر است یا چهرههایی که تنها با تاریخ شناخته وتازه متهم هم میشوند؟
4- جمهوری اسلامی با شعار عدالت تشکیل شده و عدالت در نقطۀ مقابل تبعیض قرار میگیرد. به این معنی که به میزانی که تبعیض هست، عدالت نیست و به اندازهای که عدالت هست، تبعیض نیست. این کار آیا با عدالت سازگار است یا با تبعیض؟ تبعیض هم نباشد تحقیر تخصص نیست؟ ممکن است گفته شود در آزمون شرکت می کنند ولی مثل این است که در مسابقۀ دو صد متر برخی از شرکت کنندگان از نیمۀ زمین شروع به دویدن کنند.در تصدی مشاغل حقوقی و قضایی به جایگاه فقه اشاره میشد و از این رو روحانیون بر مناصب حقوقی و فقهی نشستند. در این فقره اما صحبت از فقه نیست.
5- ادبیات با ذوقیات و مهارت نوشتن و تسلط بر شعر و نثر هزار سالۀ پارسی سر و کار دارد و دانشجویان طی 4 تا 6 سال دروسی را فرا میگیرند که با این زمینه مرتبط است. ضمن این که دانشجویی که این رشته را انتخاب میکند اهل مطالعات جانبی هم هست و در کنار کتب دانشگاهی نمیتواند از رُمان و شعر نو و ادبیات معاصر غافل باشد. دارندۀ مدارک سطح 2 و 3 حوزوی آیا با این منظور پرورش یافتهاند؟
بله، روحانیِ رُماننویس هم داریم و چندی پیش یک مجلۀ معتبر ادبی پروندهای خواندنی به آثار چند روحانی رماننویس اختصاص داده بود. شاعر و نویسنده هم در میان آنان هست. اما تواناییها و علایق شخصی را نمیتوان به همۀ دارندگان مدارک یا طیکنندگان مدارج حوزوی تعمیم و معیار استخدام رسمی قرار داد. چندان که علاقهمندی شخصی یک فارغالتحصیل پزشکی به علوم دینی به معنی آن نیست که همه چنیناند.
6- به اعتقاد هشت انجمن پیش گفته «این تصمیم یعنی تخصص معنی ندارد و سرمایه گذاری برای تربیت دانشجو بیحاصل است». ضمن این که به احساس تبعیض دامن میزند و این پرسش را پدید می آورد که آیا طلاب و روحانیون برای استخدام در آموزش و پرورش تربیت میشوند یا برای تبلیغ دینی به صورت مطلق؟ دکتر شریعتی از دانشگاهها انتقاد میکرد که مدارک آنان، «کوپن نان» شده است. با مبنا قرار دادن مدارک حوزوی برای استخدام آن هم در رشتههای نامرتبط اکنون چه باید گفت؟
7- در ادبیات، زبانآوری و زیباییشناسی و آرایههای ادبی و پند و حکمت سخنان آنان مد نظر است نه جنبه های مذهبی که روحانیون در آن تخصص دارند. اگر هم قرار باشد از طریق ادبیات، دین و مذهب را تبلیغ کنند درس ادبیات عملا به الهیات بدل میشود.شاید هم بر پایۀ این باور باشد که روحانیون که از پس کارهای مهمتر برآمده و مملکتداری کرده و در اقتصاد و روانشناسی و ورزش نظر میدهند ادبیات و تاریخ و علوم اجتماعی را هم میتوانند چون ادبیات فارسی و عربی به هم نزدیک است و تاریخ اسلام را به جای تاریخ منحط غرب درس میدهند و جامعهشناسی را هم از منظر حوزوی و جای نگرانی نیست. در این حالت هم میتوان گفت: بدین ترتیب دروس دینی کنار گذاشته می شود یا متقابلاً آنها را به دبیران ادبیات و تاریخ میسپارند؟
یگانه توجیهی که یافتهام جدای مطیع بودن وزیر این است که وزارت آموزش و پرورش این طرح را به خاطر آن به اجرا میگذارد که انگ سکولاریسم و ترویج سند 2030 به خاطر ترجیح مهارتهای دانشآموزان بر هر امر بیرونی دیگر را دور سازد و با حوزهها بیش از پیش بیامیزند.من اما خود در مشهورترین مدارس دینی آن هم در سالهای پیش از انقلاب درس خواندهام ولی روحانییی را در هیأت دبیر ادبیات و تاریخ ندیدم.
روحانی ما چهرهای در آوازۀ آیتالله موسوی اردبیلی و رییس عالیۀ مؤسسهای بود که «مفید» بدان وابسته بود نه که خود درس و نمره بدهد. ادبیات را هم دبیر ادبیات درس میداد و تاریخ را دبیر تاریخ و اجتماعی را دبیر اجتماعی و از زبان او ( مصطفی تبریزی) که پس از پیروزی انقلاب نمایندۀ دورۀ اول مجلس شورای اسلامی هم شد با بسیاری از مفاهیم سیاسی آشنا شدیم.سوء تفاهم نشود. استخدام روحانیون در آموزش و پرورشی در ساختار دینمحور شگفت آور نیست. اما به قصد پیشۀ دبیری ادبیات و علوم اجتماعی چه تجانسی با تحصیلات و اهداف حوزهها دارد؟ ضمن این که از اعتراضات، برمیآید دانش آموختگان این رشته ها «راضی» نیستند و اگر این حس را ولو نادرست داشته باشند که فرصت و موقعیت و امکان آنان «غصب» شده چه توجیه شرعی دارند؟
آیا فوق لیسانس علوم اجتماعی که به خاطر ورود طلاب و حوزویان امکان استخدام را از دست داده نخواهد گفت این همه موقعیت شغلی دیگر از قوۀ قضاییه تا سازمان تبلیغات و اوقاف و صدا وسیما و عقیدتی سیاسیهای ارتش و سپاه و بسیج و نهادهای امنیتی و نهادهای انقلابی آیا اشباع شده که حالا سراغ تنها امکان ما آمدهاید؟ حداقل برخی از آن فرصتهای شغلی را متقابلا به ما بدهید چون واقعیت این است که انگیزۀ بخش قابل توجهی از افراد استخدام است و نه کارهای پژوهشی و ذوقی.
نقل است که کسی از مرحوم محمد تقی فلسفی واعظ شهیر شهر می پرسد این آقای فخرالدین حجازی که همان حرف های شما را بالای منبر میزند و خوش سخن است و جوانان را هم جذب میکند. چرا با سخنرانی های مذهبی او موافق نیستید؟ پاسخ می دهد: «مَحاکِم» و «مَحاضِر» را که از ما گرفتند، «منابر» را هم از ما بگیرند؟ نکند گفته شود داستان که عوض شد نه تنها محاکم و محاضر را پس گرفتند و منابر را رونق دادند که سراغ مدارس هم رفتند!
حکایت دانش آموختگان مظلوم ادبیات و تاریخ و علوم اجتماعی است که امید استخدام در آموزش و پرورش داشتند و در دفترچۀ آزمون استخدامی دیدند دارندگان مدارک سطح 2 و 3 هم می توانند استخدام شوند. اوایل دهۀ 70، مقام معظم رهبری روحانیون را از دنیازدگی به سبب امکاناتی که در جمهوری اسلامی به دست آورده اند پرهیز دادند و گفتند: «آنچه روحانیت را در چشم مردم شیرین کرد، همین ورع و پرهیزگاری بود» و بعد این انتقاد از دولتیهای متمکن که چرا شخصی که اتومبیل دارد با خودرو دولتی سر کار می رود.اکنون هم می توان یادآور شد این جور کارها روحانیون را در چشم مردم شیرین می کند یا از چشم می اندازد؟
سر و کار عالم یا دانش آموختۀ دینی باید با نماز و روزه و آیه و حدیث باشد حال آن که ادبیات، ذوقیات است و تخیل شاعرانه و به تعبیر نظامی: در شعر مپیچ و در فنِ او/ که اکذب اوست احسنِ او.این دو چگونه قابل جمع است؟ خودشان می خواهند از الهیات به ادبیات بگروند یا ادبیات را در قالب الهیات عرضه میکنند؟کلاس ادبیات برای این است که بچه ها خود نوشتن را یاد بگیرند نه حتی چی نوشتن را. دو خط ساده را خیلی هاشان نمیتوانند بنویسند.
بتوانند حافظ و مولانا و نیز شاملو فروغ بخوانند و لذت ببرند. بدانند رمان چیست و سبک ادبی کدام است. ادبیات با موسیقی آمیخته است و نمی توان اهل موسیقی نبود و شعر را دریافت. تمام زیبایی شعر حافظ به موسیقی درونی آن است و اینها هیچ یک ربطی به امور غیر ادبی ندارد.با این اوصاف از مردان دین نباید پرسید اولا چرا نگاه استخدامی و پیشهای؟ و اگر هم مانند دیگران در طلب کار هستید چرا از عرصۀ دین به ادبیات و اجتماعیات و تاریخ می کوچید و اگر همۀ علوم و فنون را ذیل آموخته ها میدانید چرا ریاضیات و شیمی و فیزیک نه و ادبیات و تاریخ و علوم اجتماعی، آری؟
مهرداد خدیر