نظریات مالتوس در این کتاب چنان بدیع و ساختارشکنانه بود که مساله جمعیت توانست به یکی از کلاسیکترین آثار فکری غرب تبدیل شده و تا امروز مورد بحث قرار بگیرد.
انفجار جمعیت و فاجعه آینده
برای فهم دقیق نظریات مالتوس ابتدا باید ببینیم او در کتابش چه میگوید. توماس مالتوس در غرب قرن 18 و 19 که بشر فوق العاده به آیندهاش امیدوار است و گمان دارد با پیشرفت عقلگرایی، تکنولوژی و تمدن میتواند به زودی آینده باشکوه انسانی را روی زمین بنا کند، دست به قلم شد. او در این فضای خوشبینانه چنان تلخ و بدبینانه و به خصوص هشدارگونه قلم فرسایی کرد که کتابش مانند آب سردی بر روی کوره داغ تمدن غرب عمل کرد. شاید به همین دلیل باشد که بعد از انتشار کتاب، حملات فراوانی به جانب او شد.
مالتوس در اولین رسالهاش علیه پیشبینی ویلیام گادوین از جهان کامل آینده، جایی که نیازهای هرکسی برآورده میشود بحث کرد. گادوین یکی از متفکران آنارشیست انگلیسی بود که در کتاب قضاوت سیاسی و برخی آثار دیگری سعی دارد از طریق محو دولت مرکزی و جایگزینی سندیکاهای مختلف آینده باشکوهی برای بشر ترسیم کند.مالتوس بر خلاف گادوین، رواج بی حد و حصر انسان گرایی و سندیکاگرایی را کلید برتری جامعه نمیداند. او معتقد است جهان بر خلاف تصور بسیاری از فیلسوفان به صورت هشدارگونه ای به سمت فقر، بدبختی و نکبت در حرکت است. او ریشه این نکبت را بر خلاف گادوین نه دولت مرکزی بلکه سرشت و طبیعت بشر میداند.
مالتوس معتقد است که نوعی میل ذاتی در وجود انسانها قرار دارد که میتواند خلاق اقتضائاتش عمل کرده و موجب نابودی او شود. این میل ذاتی "تمایل و توانایی بیش از حد بشر به تولیدمثل" است. مالتوس معتقد است این میل بشر به تولید مثل معمولا نوعی حالت خود- تخریبی میگیرد چرا که در بسیاری از مواقع بشر بدون توجه به مقدار غذایی که در دسترس او است، شروع به تولید مثل و زاد و ولد میکند.مالتوس ضمن مشاهدات خود و تهیه نمودارهای جمعیتی جوامع مختلف، سعی دارد با یک نظریه ریاضیاتی رای خود را به اثبات برساند. او معتقد است الگوی افزایش جمعیت بر اساس تولید مثل انسان و الگوی ازدیاد غذا با هم مطابقت ندارد. طبق رای مالتوس، جمعیت به صورت تصاعد هندسی افزایش مییابد اما غذا به صورت عددی(حسابی) بیشتر و بیشتر میشود. به عبارتی، غذای یک جامعه آماری در طول یک ماه 2 واحد افزایش مییابد و ماه بعد نیز 2 واحد به آن افزوده شود اما جمعیت اگر در یک سال 2 واحد افزایش یابد در سال دوم این عدد به 4 رسیده و در سال سوم نیز عدد 8 را به ثبت میرساند. این به خوبی نشان میدهد که جمعیت بشر در طول چندین و چند سال از منابع غذایی او چندبرابر بیشتر میشود.
مالتوس فکر میکرد که بین دو نیاز اساسی انسان، یعنی تامین غذا (بقای شخص) و تولید مثل(بقای نوع) تضاد وجود دارد و شرایط خوب بشر و تامین غذا باعث میشود که این میل دوم(تولید مثل) دائما بیشتر و بیشتر بالفعل شده و غلبه بیشتری پیدا کند. بنابراین، مالتوس معتقد است که افزایش جمعیت دائمی انسان ها بر خلاف جوامع حیوانی دیگر(مانند مورچه ها) دائما از منابع غذاییش بیشتر میشود و در نتیجه، بشر روز به روز فقیرتر و نگون بخت تر میگردد. به همین دلیل، مالتوس بر خلاف روشنفکران زمانه اش آینده بشر را تاریک میبیند. او معتقد بود که افزایش فرزندآوری نهایتا باعث نابودی همان فرزندان میشود چرا که آنها برای تامین غذایشان باید روز به روز بیشتر و بیشتر با یکدیگر جنگیده یا رقابت کنند. مالتوس البته معتقد است که با یک سری تدابیر میتوان مانع از چنین فاجعه ای شده و آینده بشر را همچنان روشن نگه داشت. اقتصاددان انگلیسی برای جلوگیری از رشد جمعیت، سه نوع راهحل ارائه میدهد:
۱. منع یا فشار اخلاقی (عقب انداختن ازدواجها)
۲. کنترل جمعیت از طریق برنامه تنظیم خانواده
۳. فقر و گرسنگی
در بین این سه رای، به خصوص سومی بسیار عجیب و جالب است. مالتوس معتقد است که فقر بیشتر طبقات نهایتا باعث افزایش تقسیم غذا بین گروهها و کاهش تولید مثل شده و این امر در نهایت ما را به سمت نوعی تعادل میبرد.
تاثیر مالتوس بر متفکران بعدی
نظریه مالتوس روی بسیاری از متفکران بزرگ بعدی تاثیر گذاشت؛ به خصوص بر بسیاری از اندیشمندانی که بر خلاف روشنگران قرن 18 و ابتدای قرن 19 معتقد بودند آینده بشر میتواند تاریک تر از آن چیزی باشد که گمان میرود. تا قبل از مالتوس بسیاری از فلاسفه (به خصوص ایده آلیست های آلمانی) معتقد بودند که قانون دیالکتیک طبیعی نهایتا به سمتی حرکت میکند که بشر را پادشاه جهان مینمایند. بسیاری از روشنفکران نسبت به عقل و طبیعت بشر خوشبین بودند و انسان گرایی افراطی رشد بسیاری پیدا کرده بود.مالتوس از دو جهت مسیر این خوشبینی را تغییر داد. اولا او معتقد بود ذات بشر لزوما او را به سمت سعادت نمیبرد و تقابل انسان و طبیعت و اقتضائاتش میتواند برای او یک فاجعه بیافریند؛ ثانیا، او تاکید داشت که سبک زندگی بشر نیز او را به سمت سعادت نمیبرد و او اگر تغییری اساسی در رفتارهای جمعی اش ندهد ممکن است زودتر از موعد به آخر الزمان خود برسد.قسمت اول رای او بر طبیعت شناسان تکاملی و داروینیست های اجتماعی مانند هربرت اسپنسر و قسمت دوم نیز روی کارل مارکس و انگلس تاثیر بسیاری گذاشت و باعث شد روند تفکر غرب تا حد زیادی تغییر کند.
منتقدان مالتوس؛ آیا افزایش جمعیت واقعا فقر میآورد؟
آنچه بیش از هر چیز در نظریه مالتوس مهم است مساله انفجار جمعیت است. نظریه بدبینانه مالتوس طرفداران بسیاری داشته و دارد. شاید دیوید ریکاردو مهم ترین این افراد باشد. با این حال، این نظریه با انتقادها و مخالفتهایی نیز روبرو شده است. یکی از این انتقادها را کینگزلی دیویس مطرح کرده است. او مدعی است که مواد غذایی به نسبتی به مراتب بیش از تصاعد حسابی و حتی بیش از تصاعد هندسی، در طول زمان افزایش پیدا میکند. یعنی شیب آن حتی می تواند بیش از شیب افزایش جمعیت باشد. این استدلال که جمعیت که افزایش پیدا کند غذا کم می آید و مرگ و میر اتفاق می افتد، مثل این است که تصور شود پاهای عقب اسب، جلوتر از پاهای پیشین آن حرکت کند. یعنی جمعیت و غذا با یکدیگر متناسب بودهاند. اگر کمبود غذا ایجاد شده بود، تا به الان جمعیت نیز به این سطح نمی رسید.
سیسموندی یکی دیگر از منتقدان مالتوس است. او در کتاب خود «اصول نوین اقتصاد سیاسی یا ثروت و رابطه آن با جمعیت»، به مالتوس اعتراض میکند که چرا برای جمعیت و مواد غذایی افزایش مشابه در نظر نگرفته است. او افزایش جمعیت را نسبی و محدود به طبقات زحمتکش جامعه میداند و معتقد است که نمیتوان قوانین طبیعی را از آن به دست آورد. به عقیده سیسموندی فقر اجتماعی مسئول افزایش جمعیت است و هر اقدامی که بتواند روزهای خوشی را فراهم سازد، زاد و ولد را پایین میآورد. متفکران دیگری همچون مارکس با مالتوس به مخالفت برخاستهاند. کارل مارکس از منتقدان سرسخت مالتوس است، اختلافنظر اساسی مارکس و مالتوس به دیدگاه آنها در مورد منشا فقر برمیگردد.
در مقابل منتقدان مالتوس، برخی متفکران دیگر وجود دارند که پا را فراتر گذاشته و اصلا معتقدند که افزایش جمعیت باعث پیشرفت میشود. گری بِکِر(اقتصاد دادن برنده جایزه نوبل) یکی از این افراد است. بکر مدعی است که افزایش جمعیت موجب تخصصیسازی یا تقسیم کار می شود که خود رفاه بیشتر را به دنبال دارد. از طرف دیگر وی مدعی است اساساً در جمعیت بیشتر احتمال تولد افراد نخبه بیشتر است. از طرف دیگر، می گوید در یک اقتصاد دانش بنیان، اگر ما جمعیت مان بیشتر شود درآمد سرانه و رفاه عمومی افزایش پیدا می کند و تا حدی پیش می رود که اصلاً جمعیت بیشتر را لازم می داند. بکر مثال هند را می زند که هند با اصلاحاتی که در مدیریت اقتصادی خود بعد از دهه نود انجام داد، رشد اقتصادی بسیار سریعی کرد در حالی که نرخ رشد جمعیت و نرخ زاد و ولدش همان بود. هند جزو کشورهایی است که اصلاً برنامه تنظیم خانواده را انجام نداد و کماکان رشد می کند.
نتیجه؛ فرزندآوری بله یا خیر؟
اکنون در مورد نظریه انفجار جمعیت توماس مالتوس و مخالفان و موافقان آن شنیدید. مالتوس معتقد است افزایش بی رویه جمعیت بدون در نظر گرفتن منابع کشاورزی، اقتصادی و توسعه سیاسی میتواند برای یک جامعه فاجعه بیافریند. در مقابل مخالفان او معتقدند نظریه او خام است و اتفاقا این افزایش جمعیت در شرایطی میتواند منجر به پیشرفت یک جامعه هم بشود. نظر شما در این رابطه چیست؟ ایا با نظریه مالتوس موافقید یا آن را غیر منطقی و خام میدانید؟