دوستداران موسیقی و پیگیران فضای مجازی عادت کردهاند که طی ۴ سال گذشته، هرازگاهی، با یک نمونه از این نمونههای پلیبکخوانی مواجه شوند. این اتفاق اگرچه دیگر شکلی عادی به خود گرفته که تنها مورد تعجبآور آن در هر دورهای که این بحث داغ میشود، خوانندهای است که مرتکب چنین عملی شده است. خوانندگانی که تلویحا و پیش از اینکه پلیبکخوانی آنها لو برود، به نکوهش این عمل پرداخته و قاموس خود را از این قبیل حرکات جدا میدانستند.
این اتفاق برای طرفداران پیگیر موسیقی و آنهایی که کنسرت رفتن به عادت همیشگی آنها تبدیل شده، بسیار عجیب و حتی باورنکردنی است. آنها در سالهایی نهچندان دور، کنسرتی را میدیدند که «علیرضا عصار» با ۱۱۰ نفر به روی سن میرفت و ترانهاش را به شکلی متفاوت نسبت به آنچه در آلبوم وجود داشت، میشنیدند. تاریخ هیچگاه کنسرتهای با ارکستر ۸۰ نفره «خشایار اعتمادی» و ۵۰ نفره «محمد اصفهانی» را فراموش نخواهد کرد.
در نیمه دوم دهه ۷۰ و نیمه ابتدایی دهه ۸۰، خوانندگان پاپ جریانساز، با ارکسترهایی بین ۲۰ تا ۴۰ نفر به روی صحنه رفته و بر شکوه اجرای خود میافزودند. در آن سالها، بهاندازهای تفاوت در لحن و بیان ترانهها وجود داشت که با وجود نبود فناوری امروز، اصلا بحثی از پلیبکخوانی در میان خوانندگان و حتی محافل خصوصی آنان وجود نداشت. این بحثها از زمانی آغاز شد که خوانندگان زیرزمینی از اواسط دهه ۸۰، به کار خود رسمیت دادند و چون نمیتوانستند به لحاظ مادی، ارکستر چندانی را با خود همراه کنند بنابراین از این فرمول استفاده کردند و در معدود اجراهای صحنهای خود، تا توانستند، بیآنکه کسی متوجه شود، پلیبک خواندند. از اوایل دهه ۹۰ که مصادف شد با ورود فلهای خوانندگان پاپ، این امر با سرعت بیشتری ادامه پیدا کرد تا امروز که شاید کمتر خوانندهای باشد که از پلیبک در کنسرتهای خود استفاده نکند. جالب آنکه مردم، این اجراهای پلیبکی را میبینند ولی باز نسبت به خرید بلیتهای کنسرت آن خواننده اقدام کرده و موضعگیری چندانی نمیکنند.
اجراهای فراتر از تصور پلیبکی
اگر بخواهیم یک زنجیره واحد که در طیف قابلتوجهی از خوانندگان پاپ حال حاضر ایران اشتراک دارد را نام ببریم، قطعا به «پلیبکخوانی» خواهیم رسید. در یک آمار بیرحمانه، بیش از ۹۰ درصد خوانندگان پاپ که طی سالیان اخیر به روی صحنه رفتهاند، حداقل برای یکبار از این شیوه استفاده کردهاند.
«خشایار اعتمادی»؛ خوانندهای که همواره به اجراهایی با ارکسترهای بزرگ شهرت دارد، در این زمینه گفت: «اکنون زیر هر پوستر اجرایی را که مشاهده میکنیم یک عبارت «کنسرت بزرگ» به چشم میخورد اما من با اطمینان به شما میگویم که ما دیگر چیزی تحت عنوان «کنسرت» خیلی کم داریم چون تمام این رویدادها درواقع «کلاب» نام دارد نه «کنسرت». یک فرق بزرگ میان کنسرت و کلاب وجود دارد. کنسرت آن چیزی بود که نسل ما اجرا میکرد و کلاب چیزی است که امروزه دیده میشود.»
اعتمادی ادامه داد: «شاخصه بزرگ کلاب، نور و صداست. یعنی نورهای مختلف همراه با صداهایی که از لپتاپ پخش میکنند و یک عده هم به صورت جلوههای ویژه، روی استیج میایستند و دست هرکدامشان هم یک ساز است. درواقع، همه چیز، آن لپتاپ است که آن صداها را ایجاد میکند و نورهایی که همه جای صحنه پخش میشود و جوانها هم جیغ میکشند تا تمام دغدغههایشان را تخلیه کنند. بعد هم زیر پوستر کنسرت میزنند: کنسرت بزرگ. کدام کنسرت؟ این کلاب است. بنابراین مانند خیلی چیزهای دیگر، لجام موسیقی هم گسسته شده و جمع کردنش، کار آسانی نیست. مافیایش هم مافیای بسیار قدرتمندی است. بنابراین و طبق مواردی از پلیبک که تاکنون لو رفته، مشخص است که تمام آن معدود افرادی که روی استیج، ساز به دست دارند، خواننده که تنها لب میزند، ادای ساز زدن را درآورده و درواقع صدایی از آن سازها به گوش مخاطب نمیرسد.»
این بلیتهای گران کنسرت برای چیست؟!
جدیدترین نرخ بلیت برای کنسرتهای پایتخت، از ۱۰۰ هزار تا ۳۹۵ هزار تومان متغیر است که بسته به جایگاه مخاطب و دوری و نزدیکی صندلی به استیج، تغییر میکند. در همین چند هفتهای که از برگزاری کنسرت در ایران میگذرد، اخباری مبنیبر بلیت کنسرتها تا مرز ۵۰۰ هزار تومان هم مخابره شده است.اما مخاطب برای چه چیزی باید چندصد هزار تومان پول بدهد که لبخوانی خواننده محبوبش را از نزدیک مشاهده کند؟ تنها عایدی که این کنسرتها برای مردم دارد، دیدن ستاره محبوبشان از نزدیک است.
درحال حاضر سالن وزارت کشور، ۵ هزار صندلی، نمایشگاه بینالمللی میلاد ۲۱۰۰، مرکز همایشهای برج میلاد ۱۷۰۰، اریکه ایرانیان ۱۴۵۰، تالار وحدت ۹۰۰ و ایوان شمس ۴۰۰ صندلی دارند. اگر متوسط قیمت بلیتهای کنسرت را ۲۵۰ هزار تومان و متوسط ظرفیتهای سالن را نیز ۵۰ درصد درنظر بگیریم، حالا حساب کنید که یک کنسرت، چه عایدی هنگفتی را برای خواننده و کنسرتگذار به همراه دارد.این عایدی به اندازهای است که برخی خوانندگان، از ورود افراد غیرمرتبط با این حرفه، به مقوله کنسرتگذاری صحبت میکنند. در همین زمینه، خشایار اعتمادی میگوید: «برای حضور در برنامهای تلویزیونی به صداوسیما دعوت شدم. دیدم همزمان با حضور من، از یک خواننده جدید هم دعوت کردهاند. دیدم که تهیهکننده برنامه، آن خواننده را به کناری کشیده و به وی پیشنهاد داده که تو را در برنامه نوروزی فلانی میبرم، بهشرطی که کنسرت سال آیندهات مال من باشد.»
شیوه دریافت به این صورت است که عموما خواننده، نیمی از مبلغ را در زمان عقد قرارداد و نیم دیگر را تا قبل از اینکه به روی سن برود، دریافت میکند. کنسرتگذار هم با پول باقیمانده از بلیتهای مردمی و برخی تبلیغات و اسپانسرهایی که از قبل به دست آورده، چیزی در همان اندازهای که خواننده دریافت کرد، به دست میآورد تا در این پروسه پرسود، هم پول از جیب مردم برود و هم در ازای پولی که دادهاند، خدمتی دریافت نکنند. به همین راحتی، خواننده بدون اینکه خودش را به زحمت بیندازد، سالی یک یا دو تراک میخواند و تا سالها به همین شیوه، در کنسرتهایش میخواند و پول درمیآورد.سودهای هنگفت و آسان درآوردن این مبلغ سبب شده تا از سرمایهگذار تا خواننده، به صرافت جیب مردم باشند تا از پول مردم، برای خود شهروندی اروپا، آمریکا و کانادا خریده و در بهترین خانههای شمال تهران ساکن شوند. این آسانی در مرحله ساخت، از تلاش افراد زحمتکش دیگری که گمنام هستند و با کمترین میزان دریافتی قانع میشوند تا مرحله کنسرت که بیهیچ زحمت و هزینهای، چندصد میلیون و شاید میلیارد جمعآوری میشود، موسیقی را به یکی از مافیاییترین بخشهای حاضر در کشور تبدیل کرده است.
آیا ایران، بهشت خوانندگان است؟
البته که پلیبکخوانی، تنها محدود به ایران نیست و موارد زیادی از این لبخوانیها در کنسرتهای خوانندگان سرشناس نیز دیده شده است. قدرمسلم تاکنون فیلمها و اطلاعات بسیاری از لبزدن خوانندگانی چون بریتنی اسپیرز، بیانسه، جاستین بیبر، کیتی پری، ویکتوریا بکام، اشلی سیمپسون، شر، فیفتی سنت، ریتا اورا و… منتشر شده است اما آنها هیچگاه تا این اندازه، نسبت به تکرار این روند، از خود مقاومت نشان ندادهاند. مخاطبان ایرانی بهاندازهای طرفدار کنسرت هستند که در ۲۲ ماه تعطیلی کنسرت، ضمن انتقادهایی از این تعطیلیها، با صرف هزینههای گزاف، به ترکیه و امارات میرفتند و با چندین برابر مبلغ کنسرت در ایران، هزینه کرده و از خواننده مورد علاقهشان حمایت میکردند.
قطعا ایران، بهشت خوانندگانی از این دست است. خوانندگانی که میدانند بهاری دارند و به همین دلیل، تا جا دارد، از دوران شهرت و محبوبیت خود استفاده کرده و به اصطلاح، بار خود را میبندند. یک بازار آماده ۸۵ میلیونی برای آنها در کنار ممنوعیت حضور خوانندگان فارسیزبان لسآنجلسی و البته نبود قوانین بازدارنده سبب شده تا آنها نهایت استفاده را از این اقتصاد بیرقیب و بیمامور به عمل آورده و خیلی زود به شهرت، ثروت و اعتبار برسند. در چنین شرایطی، آنها چرا باید جلای وطن کرده و این بازار طلایی را از دست بدهند؟ معلوم است که با وجود تمکن سرشار مالی، همچنان به حضور در کشور اصرار ورزیده و با شیوهای ساده که نه وقتی از آنها میبرد و نه هزینهای، هم دست به تولید میزنند و هم محصول خود را به مخاطب ارائه میدهند.
در این بین اما، دو گروه بزرگ متضرر میشوند: نخست مردمی که در طول سال و با این شرایط سخت اقتصادی، هزینههای هنگفتی از جیب آنها میرود و دوم، جوانانی که مطلع یا ناآگاه از این جریان، جوانی، سرمایه و طراوت زندگیشان را صرف این میکنند تا سری در میان سرها دربیاورند و به شهرت و محبوبیت و البته ثروت برسند. سراب زیبایی که اگر جزئی از بدنه مافیا نباشند، تا پایان عمر، در همین حسرت خواهند ماند و چیزی عایدشان نمیشود. این، فقط تکهای کوچک از پازل این خوانندگان پاپ بود که سالهاست خیلیها، از چندوچون آن اطلاع دارند اما نه برخوردی میکنند و نه در مسیر اصلاح آن، قدم برمیدارند. فعلا که همه چیز بابمیل و طبع این خوانندگان پلیبکخوان است که در خفا، جیب مردم را خالی میکنند و وقتی میکروفن به آنها رسید، از درد مردم میگویند و خواستار تسهیل در زندگی این جماعت هستند. اسم چنین رفتارهایی را چه باید گذاشت؟