در اینگونه اجتماعات محلی، حساسیت آمرانه مرد نسبت به رفتار و بدن زن، غیرت تلقی شده، بطوریکه مفهومی مثبت و ارزشی از ان مستفاد میگردد اما در مقابل؛ حساسیت زن به مرد بعنوان حسادت و یا امری مذموم تلقی میگردد که نشان از به رسمیت نشناختن احساسات زنانه در سیستمهای جاهلی دارد. لذا در یک تعریف ساده، ناموس در قبایل نر سالار بیانگر كنترلی مردانه بر تمايلات زنان است.
در این باور فرهنگی مرد بایستی با غیرتمندی از ناموس خود مراقبت کند. غیرت در این متن اجتماعی بمعنای محافظت از عصمت و ابروی زن است و فردی که اهمیت این ارتباط را کم رنگ جلوه دهد، به بی غیرتی متهم شده، بطوریکه از زمره مردان خارج است. در واقع انگ بیناموسی به مردی بار میشود که نمیتواند زن و دختر خانواده را تحت تسلط و کنترل خود داشته باشد. مفاهیم غیرت و ناموس دارای ریشههای عمیق فرهنگی بوده بطوریکه قبل از اسلام نیز وجود داشته است. در واقع این حساسیت بگونهای بود که زنان عموماً پرده نشین بوده و یا آنان را با کجاوه به اینجا و انجا میبردند تا از گزند نگاههای آلوده در امان بمانند.
این باور قوی به گونهای است که زن فاعلیتش را نسبت به حوزه خصوصی از دست داده و مرد مالک زن تلقی میگردد و همانند شی با او برخورد میشود. در واقع ماهیت اصلی گفتمان ناموس محوری بر اساس شی وارگی و عدم بلوغ و استقلال زن بنا شده است. عدهای دفاع از شرف و ناموس را یک امر فطری در بشر تلقی میکنند اما این ادعای نادرستی است زیرا ما چنین طرز تلقی را در جوامع متمدن مشاهده نمیکنیم در واقع تعریفی از غیرت با این مشخصههای افراطی که از نظر جنسی از زن حمایت شود در جوامع توسعه یافتهتر وجود ندارد.
هر چه از شهر های بزرگ به روستاهای کوچکتر می رویم پیامدهای غیرت و ناموس به شکل آشکارتری خود را نشان میدهد در واقع این باور قالبی که حاکم بر جوامع سنتی است یک برساخت اجتماعی است. در این باور بیمارگونه، زن و دختر، به ظن ارتباطات خارج از مدار اخلاقی و زناشویی مستوجب مرگ خواهند بود. زیرا ناموس چنان قداستی پیدا میکند که وفاداري به آن اهميتي فراتر از شان و منزلت انساني مييابد بطوریکه زن خطاکار هر چه به شکل فجیعانه تر کشته شود، آبرو ،حیثیت و شرف بر باد رفته خانواده بهتر و سریعتر به جایگاه قبلی برمیگردد. شاید این تفکرات بدوی بنفع مردان تفسیر شود اما متاسفانه زن و مرد به یک اندازه قربانی این باورهای فرهنگی غلط هستند. زیرا انگ بی غیرتی و بی ناموسی که افکار عمومی به مردان خانواده بار میکند انقدر سنگین است که شخص حاضر است هزینههای قانونی هرگونه جنایت هولناکی را بپردازد تا از برچسب های اینچنینی تطهیر گردد.
عدهای والدین را مسئول افکار متعصبانه تلقی میکنند اما متاسفانه خود خانواده نه علت، بلکه معلول افکار سنتی حاکم بر اجتماعات جاهلی هستند. قتلهای ناموسی مظهری از خشم و اعتراض نسبت به انحراف از اخلاقیات سنتی و مرد سالارانه است. در بازنمایی قتل های ناموسی که دائماً در جامعه در حال رخ دادن است، دو طیف را مشاهده میکنیم که نماد دو نوع تفكر و انديشهاند، از یک طرف وابستگان نسبی مذکر که نماد سلطه سنتي و پدر سالار است و از سوی دیگر زن و يا دختري است كه نماینده افکار سنت گریزاند. از منظر زن و دختر امروزی آزادیهای فردی و انتخاب سبک زندگی بعنوان حقی مسلم در نظر گرفته میشود اما از منظر همسر و پدری سنتی، این الگوی رفتاری بیبند و باری و تمرد غیر قابل بخشش تلقی میگردد.
در واقع مشاهده میکنیم که در این اجتماعات محلی، کنشهای خارج از سنتهای قبیلهای به رسميت شاخته نميشود و همه بایستی بعنوان عضوی از یک خانواده بزرگ، در پي حفظ ارزشهای مشترک اجتماعی باشند و تخطی از آن، مستوجب طرد از گروه و در موارد ناموسی مجازات مرگ در انتظار زنان و دختران خواهد بود. مردان اقتدار گرا با نگاهی ابزاری، زن و دختر خانواده را به عنوان مايملك خود تلقي كرده و شخصيت روحي و رواني خود را در وجود انان تصور ميكنند .بنابراین در مییابیم که مقتول در زمينه قتلهاي ناموسي ابتدا تحت اتهامهاي غیر اخلاقي قرار ميگيرد و اين انگ های آبرو بر، موجب برانگيختگي احساسات وابستگان مذكر خوني و عاطفي او ميشود.
در اسیب شناسی وضعیت یاد شده بایستی بگوییم که متاسفانه روند مدرنیزاسیون در ایران بگونهای بوده که بسياري از تغييرات متناسب با شرايط فرهنگي و اجتماعی منطقه نبوده است، در جوامع توسعه یافته، ابزار متناسب با نياز، خواسته و ظرفیت پذیرش افراد ابداع ميشود به عبارت ديگر زماني ابزاری رونمایی ميشود كه ذهنيت آن شكل گرفته، نيازش وجود دارد، فلسفهاش تبيين شده و همه بسترهاي نرم افزاري آن آماده است در واقع ابزار با نرم افزار، ذهن، روحيه، احساسات و نگرشهاي مردم هماهنگ است. در منطقهاي كه ما زندگي ميكنيم اول ابزار ميآيد و پس از آن نرم افزار، درحالي كه ابزار هيچ گاه نميتواند نرم افزار ايجاد كند چون فكر توسعه، يك نرم افزار است يك انديشه، فلسفه، نياز ميتواند ابزار ايجاد كند اما ابزار نميتواند آن را بيافريند بنابراين در ايران مشاهده ميكنيم كه دريك استان و يا يك منطقه ظواهر شهر نشيني را ميبينيد ولي وقتي با ساكنان آن منطقه به گفتگو مینشینید ميبينيد كه ذهن و رفتار آنها شهري نيست در واقع شهر نشيني براي آنان خريداري شده بنابراين اگر بخواهيم شرايط موجود را به سمت اصلاح پيش ببريم بايد بگوييم نوسازی بعنوان يك ضرورت ملي و فرهنگي بایستی به شکل متوازن در جامعه رشد کند اين به معني آن است كه تهران نبايد اينقدر جلو باشد و ايلام آنقدر عقب كه نتوانند با هم هماهنگ باشند، همانند انساني كه سرش بزرگ شده و دست و پاهايش كوچك مانده است در واقع قتلهای ناموسی انعکاس پولاریزه شدن جامعه و یا تضاد بین دو گفتمان سنت و مدرنیته است که این نگاه های متضاد درباره یک واقعيت مشخص اجتماعي، باعث كمرنگ شدن وجدان جمعي و يا شعور متعارف در جامعه شده است.
مصطفی آب روشن- عضو انجمن جامعه شناسی ایران