دموکراسی آمریکایی که از دو هفتۀ پیش به خاطر هجوم حامیان ترامپ به «کاپیتول» یا کاخ کنگره، زخم به چهره داشت با یک نمایش کامل برای ترمیم آن چهره کوشید و شومن جنجالی را بدرقه کرد. از نگاه ترامپ، حین وداع، حسرت میبارید و جهان نیز این منظره را به لطف پوشش مستقیم تلویزیونی با حیرت تماشا میکرد. نیچه سه آرزوی ازلی بشر را قدرت، شهرت و ثروت نام می برد و ترامپ اگرچه به هر سه رسید آن هم در بالاترین سطح ممکن (از حیث مادی) و با ضلع چهارم (شهوت) نیز مربع آمال انسانی را شکل داد اما دیروز و حین رفتن باز به تشنهها ماننده بود و انگار هنوز سیراب نشده و تمام وجود او در آتش و عطش میسوخت! آتش خشم و کین از هر بنیبشری که غیر جماعت رأی دهنده به اوست و عطش ماندن در قدرت. حیرت از این رو که قدرتمندترین مرد جهان ولو با اکراه و تلاش و تکاپو برای ماندن و انکار پیروزی رقیب اما وادار به رفتن شد. بی کودتا و بی آن که مرده یا عزل شده باشد.
دموکراسی آمریکایی - چه واقعیت و چه نمایش و روبنا و نمایۀ یک سازۀ دیگر بدانیمش- با همین انتقال قدرت شناخته میشود و مگر جرج بوش که به دو کشور حمله کرد و طالبان و صدام حسین را در افغانستان و عراق برانداخت، خود ناچار از ترک کاخ سفید و تحویل آن به باراک اوبامای کنیایی تبار نشد؟ مگر می توان امپراتوران فاتح را چنین تصور کرد که پس از دو فتح قدرت را ترک کنند و بروند؟ مهمترین صحنه در مراسم تحلیف اوباما نه وقتی بود که خود را «باراک حسین اوباما» معرفی کرد که وقتی بود که بوش رفت.
مهمترین ویژگی دموکراسی آمریکایی همین انتقال قدرت است. منتقدان البته میگویند اینها صحنهآرایی است و در امریکا سیاست هم مثل سینما هالیوودی است. زیرا قدرت واقعی در اختیار بانکداران و صاحبان کارخانههای سلاحسازی است. هیأت مدیره آنهایند و مدیران عامل در هر شرکتی ماندگار نیستند. صاحبان سهام اما هستند اگرچه ما در رسانهها نمیبینیمشان.کما اینکه در بنگاههای خردتر از سطح کلان سیاسی نیز چنین است: پزشک و پرستار و مدیر بیمارستان را میبینیم اما صاحبان سهام را نه و این مدیر میرود و دیگری میآید اما سهامداران اصلی تغییر نمیکنند مگر وقتی که بفروشند یا بمیرند.
این گزاره اگر هم درست باشد چرا دیگران نمیتوانند چنین نمایشی برپا کنند یا وقتی هم برپا میکنند صحنه را بر هم میزنند و به نقطۀ نخست بازمیگردند؟ چرا پوتین و اردوغان در روسیه و ترکیه به لطایفالحیل و با تغییر قانون اساسی برای ماندن خود تلاش کرده و میکنند و 20 سال است که قدرت را در مسکو و آنکارا در دست دارند؟ در این 20 سال اما در آمریکا 5 بار انتخابات ریاست جمهوری برگزار شده است و در مراسم تحلیف جو بایدن نیز 3 رییس جمهوری پیشین – بیل کلینتون، جرج بوش و باراک اوباما- حاضر بودند. اگر ترامپ، بازی درنمی آورد و جیمی کارتر هم کهنسال نبود جمع آنان - رؤسای جمهوری سابق و در حیات آمریکا - به 5 نفر هم میرسید.
شعبده بازی هم باشد ماهرانه و دیدنی است و حیرت زا: تحویل مسالمتآمیز قدرت به جانشین خود. وجه حسرت قضیه اما از آن دونالد ترامپ بود. حسرتی مضاعف. نخست به این سبب که مجال دورۀ دوم را هم از کف داد. او اسب خود را زین کرده بود که نه تنها چهار سال دیگر بماند که پوتینِ آمریکا شود و وجه پارادوکسیکال یا متناقض نمای قضیه همین بود. مهم ترین خطای ترامپ که در نگاه پرحسرت واپسین او هم هویداست همین انگاره بود که میپنداشت میتواند بماند و حتی بعد از 8 سال قدرت را به دخترش تحویل دهد.
عنوان رییس جمهوری آمریکا نباید ما را به این وادی بیندازد تا تصور کنیم مانند برخی کشورها تشریفاتی یا تنها در حد عالی ترین مقام اجرایی است. رییس جمهوری آمریکا یک پادشاه انتخابی است با اختیارات فراوان اما همین پادشاه انتخابی نمیتواند بیش از 8 سال پیوسته بماند و با استیضاحی که به محاکمه میماند، قابل برکناری است.
کوتاه این که ترامپ دوست داشت پوتین شود و بماند یا مثل او کمانکی بگشاید و دورهای مدودوفی را بگمارد و بازگردد. وقتی چینیها هم قید 10 سال را برای رییس جمهوری خود برداشتهاند و اردوغان نیز 20 سال است که هست و تازه این داستان جمهوریهاست ترامپ چگونه دل میکَند و آن همه غوغای او به شیون و فغانِ کودکی میمانست که اسباب بازی را از دست او میگیرند و دوست ندارد رها کند.
آمریکا اما با همین ویژگی آمریکا شده است و گرنه مثل روسیه و چین و ترکیه بود. کدام ویژگی؟ قدرت جامعۀ مدنی. اگر دولت از جامعۀ مدنی قویتر باشد، آزادی و انتقال قدرت شکل نمیگیرد. اگر جامعۀ مدنی قویتر باشد انقلاب اتفاق میافتد و دولت را کنار میزنند اما اگر دولت و جامعۀ مدنی متوازن باشند همان اتفاقی رخ می دهد که اول بهمن 1399 خورشیدی در واشینگتن شاهد بودیم: انتقال قدرت آن هم از دست کسی که حاضر به ترک کاخ سفید نبود.
درست است که اگر ویروس کووید19 شایع نشده بود ترامپ بازی را میبرد و سنجۀ داوری در آمریکا ایجاد و حفظ مشاغل است نه بلایی که بر سر اقتصاد ایران آورد و پایش را روی گلوی نفت ما و منابع بانکی ما گذاشت اما رفت. ترامپ، دوست داشت پوتین شود و نتوانست. خواست اما نتوانست. چون آمریکا با همین دموکراسی- ولو بخوانید نمایش دموکراسی- آمریکاست نه حتی با قدرت برتر نظامی یا اقتصادی. دموکراسی آمریکایی هم مجال ارتقا تا چنین مقامی را میدهد هم سودای هیتلر شدن را برنمیتابد. هر چند که در همین 4 سال هم، ترامپ، کم هیتلری نکرد اگرچه در مقدمه ماند و به «ذی المقدمه» نرسید!